در تاریخ جهان، مردان و زنان بسیاری را می شناسیم که دارای لقب بزرگ یا کبیر هستند. افرادی مانند اسکندر، کنستانتین، شاپور دوم، پطر، کاترین، شاه عباس و بسیاری دیگر که با کنکاش دقیق در زندگی و اعمال شان، این لقب را آنچنان که باید برازنده آنان نخواهیم یافت.
تعداد قلیلی از شخصیت های تاریخی نیز وجود دارند که چنین القابی را بر دوش می کشند و انسان هایی هستند بزرگ، با نیتی خالص و شفاف و حسن مدیریت و اراده ای قابل تقدیر و شجاعتی مثال زدنی که دوست و دشمن در برابرشان وادار به احترام و تکریم می شود.
کوروش، بنیانگذار حکومت هخامنشیان و پایه گذار امپراتوری پارسیان آریایی از جمله این انسان های بزرگ است که بنا بر شواهد تاریخی و اذعان رقبا و دشمنان و بیگانگان بی تردید برازنده این نام و لقب می باشد.
کوروش نه تنها برای ایرانیان بلکه برای مردم جهان شخصیت شناخته شده و قابل احترامی است اما متاسفانه در سال های اخیر گروهی از نویسندگان شاید ناخواسته شخصیتی افسانه ای از کوروش ساخته و گفته ها و کرده هایی غیرواقع را به او نسبت داده اند که هیچ پایه و اساسی ندارد.
اغراق گویی ها و داستانسرایی های این دست نویسندگان را شاید بتوان ناشی از علاقه و میل به برجسته نشان دادن صفات نیک و والای این شخصیت مهم تاریخی دانست اما باید پذیرفت که اینگونه سهل انگاری ها بیشتر منجر به خدشه دار شدن چهره واقعی آن شخصیت تاریخی شده و در نهایت نتیجه ای عکس حاصل خواهد شد.
چاپ و نشر کتاب هایی بدون منبع و ماخذ در قطع های مختلف و تحت عناوینی مانند اندرزها یا سخنان حکیمانه کوروش و درج نوشته ای تحت عنوان وصیت نامه او در انتهای این قبیل کتاب ها در سال های اخیر و دست به دست شدن این نوشته ها در شبکه های اجتماعی بهانه ای شد برای پرداختن به صحت و سقم این نوشته ها و همچنین بررسی سنگ نبشته ها و کتیبه های به جای مانده از کوروش بزرگ و آنچه مورخین و نویسندگان دوره هخامنشی و نزدیک به زمان کوروش درباره وی نوشته اند.
در طول تاریخ ایران، کوروش هخامنشی شاید تنها شخصیتی باشد که بارها و بارها درباره او گفته اند و نوشته اند و زندگی او را از زوایای مختلف مورد بررسی و کنکاش قرار داده اند. او مردی بود با کفایت و مدبر، سیاستمداری فهیم و جنگاوری سلحشور که توانست در مدت زمانی کوتاه و با سرعتی اعجاب آور، ضمن فایق آمدن بر ناهنجاری های برآمده از حکومت مادها، پادشاهی های مقتدری همانند لیدیه و بابل را مطیع و امپراتوری قدرتمند و قلمرویی عظیم شامل اقوام و ملل متنوع پایه گذاری کند.
کوروش به واقع پادشاه بزرگی بود اما برای شناخت بیشتر او و باخبر شدن از اینکه آیا صحبت هایی که به او نسبت می دهند واقعی است یا دروغین، باید سراغ چیزهایی برویم که امروز از کوروش باقی مانده. آیا مدرک محکم و قابل اطمینانی که نوشته یا گفته کوروش کبیر باشد و بتوان این سخنان و اندرزها را منسوب به آن کرد امروزه باقی مانده است.
آثار مکتوب منسوب به کوروش
از کوروش امروز این چیزها باقی مانده:
منشور کوروش:
بدون تردید همه ما با منشور یا استوانه منسوب به کوروش کبیر آشنا هستیم. منشوری که به عنوان اولین اعلامیه حقوق بشر جهان شناخته می شود. این منشور در واقع فتح نامه ای است که بعد از تصرف بابل و ظاهرا به پیروی از سنت متداول میان پادشاهان سومری و بابلی به دستور کوروش روی لوحی استوانه ای شکل نوشته و مکتوب شده است.
بسیاری از بخش های این لوح به دلیل شکستگی از میان رفته است ولی از آنچه باقی مانده مشخص است که این لوح از دو قسمت تشکیل شده. بخش اول با توجه به نوع نوشتار و سخن گفتن از کوروش و نبونئید به صورت شخص سوم آشکار است که توسط شخصی غیر از کوروش، شاید کاتب استوانه یا یکی از کاهنان بابلی نوشته شده است. این بخش از خط اول تا خط نوزده استوانه را در بر گرفته است.
در این قسمت، کاتب مقدمه ای درباره شهر بابل، خدای مردوک، نبونئید، چگونگی فتح بابل، حمایت خدای مردوک از کوروش و سپاهیانش و حمایت مردم و بزرگان بابل، سومر و آکد از وی نوشته است.
بخش دوم استوانه که از خط بیستم تا آخر را دربر گرفته و طولانی تر از قسمت اول است، از زبان کوروش و توسط کاتب نوشته شده است. در این بخش کوروش بعد از معرفی خود و پدرانش به چگونگی تصرف بابل و بازگرداندن ایزدان اقوام مختلف به جایگاه و مقر اصلی شان و آزاد کردن بردگان و برقراری صلح در سرزمین های تابع خود و بازسازی نیایشگاه و دیوار بابل می پردازد.
به غیر از استوانه اصلی، در سال 2010 دو قطعه کتیبه مسطح گلی در موزه بریتانیا شناسایی شد که قبل از این به اشتباه به عنوان یک متن پزشکی طبقه بندی شده بود. با بررسی و مطالعه دوباره این کتیبه ها مشخص شد که آنها در واقع نسخه های دیگری از منشور کوروش هستند. در این قطعات بخش هایی از منشور اصلی که شکسته شده، وجود دارد.
همچنین در ابتدای قرن بیستم دو قطه استخوان توسط یک پزشک چینی به کاخ - موزه پکن اهدا شد که نوشته هایی به خط میخی روی آنان وجود داشت. پس از بررسی های بسیار مشخص شد که این استخوان ها حاوی سطرهای 18 تا 21 استوانه کوروش و برخی قسمت های ناقص آن هستند.
نکته مهم در منشور کوروش و قطعات پیدا شده بعدی این است که در متن هیچ یک از آنان هیچ پند و اندرزی که بتوان به عنوان منبع و مأخذ سخنان حکیمانه نسبت داده شده به کوروش معرفی کرد وجود ندارد.
کتیبه منسوب به کوروش در پاسارگاد:
در بخشی از کاخ پاسارگاد که به تالار بار عام یا کاخ پذیرایی معروف است، روی دیوار ایوان شرقی کتیبه ای در چهار سطر به خط میخی پارسی، عیلامی و بابلی به این مضمون وجودآدرد: «اَدَم کوروُش خشایَ ثی یَ هخامَنی شی یَ» من کوروش شاه هخامنشی. به طور حتم این یک خط هم نمی تواند منبع خوبی برای کتاب های مورد نظر ما باشد.
بنا به نوشته آریان مورخ یونانی در کتاب آناباسیس، کتیبه ای در سر در مقبره کوروش وجود داشته به این مضمون: «ای انسان من کوروش پسر کمبوجیه هستم. من شاهنشاهی پارس را بنیان نهادم و بر تمام آسیا فرمانروایی کردم. پس به این آرامگاه بر من رشک مبر (این مقبره را از من دریغ مدار)»
چنین کتیبه ای در حال حاضر در پاسارگاد وجود ندارد. با توجه به نوع نگارش و جملات به کار رفته در این متن، بسیاری معتقدند که چنین چیزی در اصل وجود نداشته و این متن بیشتر یک متن یونانی است تا پارسی. باید متذکر شد که آریان خودش مقبره کوروش و این سنگ نبشته را ندیده و تنها گفته های یکی از همراهان اسکندر در زمان داریوش سوم را نقل قول کرده است.
همچنین باید در نظر داشت که دو مورخ دیگر یونانی یعنی پلوتارک و استرابون که هر دو براساس آنچه مشاهدات همراهان اسکندر از پاسارگاد بوده، اشاره به کتیبه ای در مقابل در ورودی مقبره می کنند اما گفته آنها نه تنها با گفته آریان مغایرت دارد، بلکه با نوشته های دیگر نیز متفاوت است.
استرابون می نویسد که در کتیبه ورودی مقبره نوشته شده بود: «اینجا آرامگاه من کوروش شاهنشاه است.» از سویی دیگر برخی از محققین بر این عقیده اند که اگر کتیبه ای هم وجود داشته می بایست بعد از مرگ کوروش و حتی شاید در زمان داریوش نوشته شده باشد.
کوروش در تورات:
تصرف بابل و آزاد کردن تمامی بردگان و اسرای جنگی از هر قوم و ملتی توسط کوروش بزرگ واقعه ای است تاریخی و حقیقی. براساس سالنامه های آشوری و اسناد بابلی و متن منشور کوروش، او پس از تصرف بابل فرمان آزادی تمام اسرا و بردگان و از جمله یهودیان و بازگشت آنان به سرزمین خودشان و بازسازی معبد بیت المقدس را صادر کرد.
در تورات (عهد عتیق)، در کتاب «عزرا» و کتاب «شعیاء» از کوروش به عنوان مسیح و نجات دهنده قوم یهود و بردگان یاد شده است. در کتاب عزرا فرمان بازسازی معبد بیت المقدس و بازپس دادن خزاین و ثروت یهودیان که توسط بخت النصر به بابل آورده شده بود، نقل شده است.
در کتاب «شعیاء» نیز تنها از همراهی خداوند با کوروش در پیروزی بر بابل و آزادسازی بردگان سخن رفته است. در این دو بخش از تورات که از باستانی ترین منابعی است که نام کوروش در آن آمده، به غیر از فرمان بازسازی معبد بیت المقدس هیچ سخنی از کوروش نقل نشده است.
آثار مورخان یونانی
در میان مورخان یونانی هرودت، گزنفون و کتزیاس سه مورخی هستند که از لحاظ زمانی نزدیکترین فاصله را با زمان زندگی کوروش داشته اند و همچنین دو تن از آنان یعنی گزنفون و کنزیاس از نزدیک با بزرگان هخامنشی در ارتباط بودند. حدس و یقین بر این است که بیشتر حکایات و سخنان نسبت داده شده به کوروش از کتاب این سه تن نقل شده باشد.
هرودت و کوروش
هرودت در هالیکارناس یکی از ساتراپ های هخامنشی و در زمان داریوش اول متولد می شود. با آنکه به زبان پارسیان آشنایی نداشت، اما زندگی در قلمروی هخامنشیان باعث آشنایی او با فرهنگ و تمدن و اعتقادات و باورهای پارسیان شده بود.
با وجود آنکه بسیاری هرودت را پدر تاریخ می دانند اما کم نیستند مورخین و نویسندگانی که تاریخ او را به افسانه سرایی و داستان گویی تشبیه کرده و بسیاری از بخش های تاریخ او را بی پایه و اساس می دانند.
بخش دوم از کتاب اول هرودت اختصاص به تاریخ کوروش دارد. او ادعا می کند که با چند نفر از بزرگان پارسی حشر و نشر داشته و بسیاری از وقایع مربوط به کوروش و پس از آن را از آنان گرفته است.
آنچه مسلم است، پیش از هرودت، تاریخ نگارانی مانند شارون از اهالی لامپساک و هکاته مطالبی درباره مادها و فرمانروایی کوروش نوشته بودند که البته هردوت از این منابع بدون ذکر نام استفاده کرده است. با این وجود اشتباهات فاحشی در تاریخ او به ویژه در مورد زندگی کوروش وجود دارد.
او پارس را یکی از ایالات تابع ماد می داند، در حالی که چنین نبوده و پارس جزیی از پادشاهی مستقل ایران بوده است. او همچنین پدر کوروش را مردی عادی از پارس می داند، در حالی که کمبوجیه پدر کوروش پادشاه و حکمران پارس بوده و کوروش هم پیش از شکست مادها به حکومت پارس رسیده بود.
پرچم منسوب به کوروش هخامنشیان
ما در پی نقد تاریخ هردوت نیستیم، آنچه مهم است اینکه این کتاب می تواند یکی از ماخذی باشد که برای برخی سخنان منسوب به کوروش مورد استفاده قرار گرفته است. باید توجه داشت که هردوت در تاریخ خود با کوروش همانند پادشاهان دیگر برخورد کرده است. او را نه پیامبر می داند و نه نجات دهنده. بسیاری از اقدامات او در لیدیه و بابل و دیگر جنگ ها را نتیجه نصیحت اطرافیانش مانند کرزوس و هارپاک می داند. او هیچ اشاره ای به پندها و سخنان حکیمانه کوروش ندارد. ماجرای مرگ کوروش از زبان هردوت بیشتر شبیه افسانه است، هر چند خودش می گوید: «درباره مرگ کوروش افسانه بسیار است، اما من آن را که معتبرتر است، نقل کرده ام.»
او از خوابی سخن می گوید که کوروش قبل از کشته شدنش در جنگ علیه ماساژت ها دیده بود. او در خواب داریوش را می بیند با بال هایی که بر شرق و غرب سایه افکنده است. او داریوش را متهم به توطئه می کند و از پدرش ویشتاسپ که همراه او بوده می خواهد تا به پارس برگشته و داریوش را تحویل او بدهد. کوروش پس از آن به جنگ رفته و در میانه جنگ کشته می شود و ملکه ماساژت ها به خونخواهی پسرش دستور می دهد تا سر کوروش را از تن جدا کرده در تشتی از خون بیندازند. در اینجا هیچ صحبتی از وصیت نامه و چگونگی بازگرداندن جسد کوروش به پارس وجود ندارد.
کوروش پادشاه آرمانی گزنقون
بدون تردید یکی از منابع مهم دیگری که به عنوان ماخذ برای سخنان و رفتار و منش کوروش مورد استفاده قرار گرفته، کتاب «سیروبدی» یا «سیرت کوروش» که به صورت تعلیم و تربیت کوروش یا کوروش نامه هم ترجمه شده است. این کتاب نوشته «گزنقون» مورخ و سردار نظامی یونانی معاصر اردشیر دوم هخامنشی و برادرش کوروش کوچک است.
او از جمله شاگردان وفادار سقراط است. گزنقون از طریق جوانی به نام پروکسن که ظاهرا با کوروش کوچک، برادر اردشیر دوم (معروف به درازدست) نزدیک بود به سفر آسیایی صغیر و ملاقات با کوروش کوچک ترغیب می شود. گزنقون به رغم تمایل استادش و به دلیل شرایط بحرانی شهرهای یونان عازم شرق می شود.
او با جلب نظر کوروش کوچک فرماندهی نیروهای یونانی تحت امر او را برعهده می گیرد، اما منازعات کوروش و برادرش اردشیر منجر به شکست و مرگ کوروش شده و گزنقون رهبری ده هزار یونانی برای بازگشت به کشورشان را به عهده می گیرد.
گزنقون شرح کامل بازگشت این گروه و رویدادهای سفر و اطلاعات بسیار مهم جغرافیایی را در کتابی موسوم به «بازگشت ده هزار نفری» شرح داده است. گزنقون پس از بازگشت از شرق با مرگ استادش سقراط روبرو شده و علنا علیه مخالفین سقراط و به دفاع از او قیام می کند. در همین زمان است که دو اثر به نام های دفاعیه و خاطرات سقراط و خطابه دفاعیه افلاطون را تالیف می کند.
حضور او در سپاه کوروش کوچک و دفاع او از سقراط منجر به تبعید او از آتن می شود. او در تبعید در سیلونت در نزدیکی کوه اولمپ به مطالعه و تالیف مشغول می شود تا اینکه در سال 354 قبل از میلاد و در سن 90 سالگی در همانجا می میرد.
کتاب سیروپدی یا سیرت کوروش در واقع نوشته ای است در مورد تدبیر و سیاست و نحوه اداره امور سپاه و رموز پیروزی و چگونگی تشکیل یک امپراتوری قدرتمند. این کتاب در اصل تاریخ زندگی کوروش کبیر نیست. گزنفون با استفاده از تاریخ هردوت و مطالب نوشته شده توسط کنزیاس و شنیده های خودش، داستانی تاریخی می نویسدکه قهرمانش کوروش بزرگ است.
او در زمانی که هرج و مرج و جنگ های داخلی و نفاق و توطئه سراسر یونان را گرفته، همچون افلاطون که کتاب جمهوری را به منظور تعلیم و تربیت حکمرانان و رسیدن به مدینه فاضله می نویسد، کوروش نامه را به عنوان سرمشق و راهنمایی برای رسیدن به اتحاد و برقراری حکومتی مقتدر در یونان می نویسد.
او می داند که کوروش کبیر با درایت و قدرت فرماندهی توانست ملل و اقوام مختلف را تحت لوای یک حکومت درآورد. او داستان تصرف بابل را می داند و از آزادی اسرای جنگی که کاری غیرمتعارف میان فرمانروایان بوده با خبر است. پس کووروش کبیر الگوی او می شود. در کشورداری و فرماندهی اشتباهات فاحش تاریخی و جغرافیایی به خوبی نشان دهنده این امر است که او داستانی فلسفی بر اساس زندگی کوروش نوشته است.
مهمترین بخش این کتاب که در تضاد کامل با تاریخ است، واقعه مرگ کوروش است. مرگ کوروش و چگونگی آن با تمامی تحقیقات انجام شده، هنوز به درستی روشن نیست. آیا او در حین جنگ بر اثر اصابت تیر کشته شد؟ آیا به دلیل بیماری جان سپرد؟ آیا ملکه ماساژت ها واقعا سر او را بریده و در تشتی از خون انداخت؟ آیا کوروش آنقدر فرصت داشته تا قبل از مرگ فرزندانش را جمع کرده و وصیت کند؟
می دانیم که تمامی منابع تاریخی کشته شدن کوروش در میدان جنگ و دور از پارس را تایید کرده اند. با این وجود گزنفون معتقد است که او در پارس و در میان اعضای خانواده اش و پس از صحبت با فرزندانش جان می سپارد.
آنچه در کوروش نامه می خوانیم شباهت بسیاری به تراژدی های یونانی دارد. مهربانی و احترام نسبت به زیردستان و سپاهیان، احترام به خانواده، بخشش و ملاطفت نسبت به دشمنان و تلاش برای اتحاد از جمله مسائل مهمی است که در این کتاب بر آنها تاکید شده است؛ اموری که در شهرهای یونانی کمتر به آن توجه می شد.
گزنفون هیچ مدرک و منبعی برای کتابش معرفی نمی کند. مشخص نیست این همه حکایت و داستان و گفتگوهای دوجانبه کوروش با پادشاهان و بزرگان و خانواده اش را چه کسی برای او نقل کرده است. او نزدیک به صد سال با کوروش فاصله زمانی دارد و جز کوروش کوچک با شخص دیگری از خاندان هخامنشی معاشرت نداشته است. باید توجه داشت که کوروش، شهریار آرمانی گزنفون است. به هر حال این کتاب و نوشته های آن منبعی شده است برای آنچه امروز به نام «اندرزهای کوروش کبیر» می شناسیم.
گنزیاس، کوروش را چطور معرفی می کند؟
تاریخ کنزیاس نیز تماما بر پایه تخیل و افسانه است و در واقع هیچ منبع معتبری برای روایات تاریخی و حقیقی به شمار نمی آید. او در زمان اردشیر دوم به عنوان پزشک دربار هخامنشی خدمت می کرد. مدعی بود که برای نوشتن تاریخش از اسناد و دفاتر سلطنتی استفاده کرده است اما ادعاهای او در مورد تایید مورخان و نویسندگان نیست.
استفاده از تاریخ او به عنوان منبع زندگی کوروش نیاز به تامل و دقت بسیار دارد. به غیر از این کتاب باید به محتوای برخی از اندرزنامه های دوره ساسانی نیز اشاره کرد که در نهضت ترجمه و با همت گروهی از نویسندگان و دانشمندان ایرانی از نابودی نجات یافتند. در مجموعه این اندرزنامه ها به نمونه های بسیار مشابهی با سخنان منسوب به کوروش برخورد می کنیم، از جمله رساله هایی مانند «اندرز دانایان به مزدیسنان»، «اندرز خسرو قبادیان»، «اندرز انوشه روان به آذرباد»، «یادگار بزرگمهر» و غیره محتوی آنها بارها توسط نویسندگان و شعرا و مورخان ایرانی مورد استفاده قرار گرفته است.
کوروش در بازی Civilication
معروف نبودن نویسندگان این رسائل و آشنا نبودن ما با ادبیات باستانی کشورمان و استفاده از محتوای این رسائل بدون ذکر منبع باعث شد تا برخی از این پندها و اندرزها ندانسته به افراد مختلف در طول تاریخ نسبت داده شوند. جالب است بدانیم که برخی از این اندرزها و درس های اخلاقی حتی به برخی از سلاطین اروپایی مانند ناپلئون نیز نسبت داده شده است.
این مسلم است که کوروش در نظر ایرانیان و اروپاییان همیشه مظهر یک فرمانروای دادگر است. او با بهره گیری از هوش و درایت بسیار و قدرت فرماندهی و حکمرانی و با برقراری نظامی براساس تساهل و برابری و احترام توانست پایه های حکومتی مقتدر را پی ریزی کند. کوروش برای بزرگ بودن و بزرگ ماندن بی تردید نیازی به شاخ و برگ و زیاده گویی ندارد. شخصیت های مهم و تاثیرگذار تاریخ را باید همانگونه که بودند شناخت و به یاد آورد و به آنان احترام گذاشت.
چند سخن منسوب به کوروش
اگر در اینترنت جستجو کنید، به انبوهی از سخنان منسوب به کوروش برمی خورید که همه شان بی اعتبارند؛ چند نمونه از این جملات را بخوانید:
* آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند.
* فرمان دادم تا بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا اجزای بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد.
* باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست.
* من به خاطر ندارم در هیچ جنگی برای عزت و کسب افتخار ایران زمین مغلوب شده باشم.
* همیشه با هم یکدل و صمیمی بمانید تا اتحادتان موید و پایدار بماند.
* حرکت قانون را بر خود واجب شمارید و خصایل و سنن قدیمی را گرامی بدارید.
* کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش به دنبال می آید.
* هر برادری که از منافع برادر خود مانند نفع خویش حمایت کرد، به کار خود سامان داده است.
* به احترام روح من که باقی و ناظر بر احوال شماست، به آنچه دستور می دهم عمل کنید.
* وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند نه رفتار و عملکرد شما.
* خداوندا دست هایم خالی است و دلم غرق در آرزوها... یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن.