سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لنده، سلیمان شهرویی
 

ذلت تا چه اندازه؟؟؟!!!!

گروه سیاسی خبرگزاری فارس- مهدی بختیاری: کار بزرگی در پیش بود و همه درباره تصمیم ایران برای شکستن حصر انسانی مردم یمن صحبت می‌کردند. چند روز قبل از آن، سعودی ها سعی داشتند هواپیمای امدادرسان ایرانی را از رسیدن به «صنعا» منصرف کند اما خلبان، تسلیم اخطارها نمی شود و چرخ های هواپیما را برای فرود در میدان جنگ باز می کند.
جنگنده‌های آل سعود که جرات هدف قرار دادن هواپیما با پرچم ایران را نداشتند، مجبور می شوند باند فرودگاه صنعا را بمباران کنند تا هواپیمای ایرانی از نیمه مسیر فرود باز گردد.
همه در ایران از «پرواز غیرت» می گویند. فیلم پرواز جنگنده های سعودی در اطراف هواپیما و بی توجهی کاپیتان به این اخطارها به سرعت در رسانه ها منتشر می شود و خلبان شجاع مورد تقدیر قرار می‌گیرد. دیگر همه می دانند که ایران برای شکست حصر انسانی و کمک‌رسانی به مردم یمن تا چه حد جدی است.
طولی نمی کشد که با بسته شدن مسیر هوایی، جمهوری اسلامی «دریا» را  برای امدادرسانی انتخاب می‌کند، این بار مسیر 3هزار کیلومتری طی می‌شود.
برنامه اعزام در کمترین زمان ممکن طرح ریزی شده و کشتی در بندرعباس بارگیری می شود. همه توجهات به سمت «کشتی نجات» می‌رود و رسانه‌ها و تلویزیون، صفحات اصلی و بهترین ساعات بخش‌های ‌خبر را به پوشش این اعزام اختصاص می‌دهند.


کشتی ایران شاهد جهت انتقال محموله انساندوستانه ایران برای ملت یمن در اسکله شهید رجایی بارگیری می‌شود

15 خبرنگار از رسانه های دیداری و نوشتاری همراه کاروان هستند تا این سفر به صورت کامل از لحظه اعزام تا رسیدن به مقصد، پوشش داده شود و تعدادی فعال ضد جنگ از کشورهای مختلف نیز به این گروه می پیوندند.
باز هم جزییات کوچک اما مهم، یک عزم ملی را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
کشتی با 3 روز تاخیر اعزام می‌شود. قرار بر این بود که همه امکانات ارسال اخبار در کشتی فراهم باشد تا هم خبرنگاران و هم خارجی های فعال ضدجنگ عازم یمن، بتوانند افکار عمومی کنجکاو کشتی نجات را سیراب کنند؛ امکانی که علی رغم وعده حتمی مسئولان، آنطور که باید، محقق نشد.
تا خلیج عدن همه چیز عادی است اما با ورود به این خلیج، سرعت کشتی کاهش پیدا می کند. کشتی های نظامی خارجی در اطراف «ایران شاهد» پرسه می زنند و ناوگروه ارتش ایران در خلیج عدن هم خود را به کشتی نجات می رساند و مانوری در اطراف آن انجام می دهد.


ناوهای جنگی بیگانه چند روز به دنبال کشتی نجات حرکت می کردند


ناو رزمی «البرز» خود را به کشتی «ایران‌شاهد» می‌رساند

اولین زمزمه ها برای تغییر مسیر به گوش می رسد ولی مسئولان کشتی تاکید می کنند که مسیر همان «بندر حدیده» یمن است.
از تهران هم خبر می رسد که مسئولان نظامی با قدرت از پیش‌روی کشتی نجات سخن می‌گویند و دشمنان را از کوچکترین تعرض به «ایران شاهد» برحذر می دارند. وزارت خارجه نیز سخن از نپذیرفتن بازرسی کشتی می‌گوید.

همه خوشحالند که اظهارات چند روز قبل پنتاگون که گفته بود: «کشتی امدادرسان ایران باید به جیبوتی برود» به دیوار خورده است.
کشتی قرار بود از تنگه باب‌المندب هم عبور کرده باشد ولی با کاهش سرعت در نزدیکی جیبوتی می چرخد.


مسر حرکت کشتی نجات در خلیج عدن

برخلاف خواست مسئولان کشتی و برخی دیگر از مسئولان داخلی، خبر حرکت به سمت جیبوتی در داخل منتشر شده و افکار عمومی در ایران متحیر از این تغییر موضع می‌شود و امیدوار است خبر درست نباشد.
برخی صاحب منصبانمی گویند که کشتی برای بازرسی توسط صلیب سرخ به جیبوتی رفته و سپس به سمت حدیده ادامه مسیر خواهد داد ولی اینجا در کشتی، کسی به این وعده خوشبین نیست. شایعه تخلیه بار در جیبوتی به سرعت پخش می شود و کشتی در لنگرگاه جیبوتی از حرکت باز می ایستد و ناوهای جنگی خارجی نیز از تعقیب کشتی نجات دست می‌کشند.
پس از یک روز و نیم معطلی در لنگرگاه، «ایران شاهد» اجازه می‌یابد در بندر جیبوتی پهلو بگیرد.
آقای سفیر که رنج سفر از اتیوپی را بر خود هموار کرده، بلافاصله در صحنه حضور می‌یابد و سعی می‌کند بدون فوت وقت، مقابل دوربین خبرنگاران قرار گیرد. او -به اذعان خودش- برای انجام «یک مصاحبه فوری» آمده است.


آقای سفیر قبل از انجام مصاحبه، در جلسه‌ای با مسئولان کاروان امدادرسان، شرکت داده می‌شود

پس از یک وقفه 20 دقیقه‌ای، خبرنگاران اجازه پیدا می کنند تا وارد جلسه شوند؛ جلسه ای که بحث‌های آن به پایان رسیده است.
پس از چند فریم فیلمبرداری و عکسبرداری، آقای سفیر خود را «سفیر ایران در اتیوپی و جیبوتی» معرفی می کند و بر روی «جیبوتی» هم تاکید دارد.
تا پیش از این مصاحبه، هنوز امید اندکی مبنی بر ادامه مسیر کشتی به سمت یمن -پس از بارزسی در جیبوتی- به خبرنگاران داده می شد ولی نماینده دولت با این مصاحبه -که به گفته خودش با تهران نیز هماهنگ شده بود- آب پاکی را روی دست همه می ریزد.
او البته صراحتا نمی گوید -چون آداب سخنان دیپلماتیک این نیست- ولی منظورش را به روشنی منتقل می‌‌کند: «رفتن به یمن 2 شرط لازم دارد یکی آتش بس و دیگری استقرار نیروهای فنی سازمان ملل و برنامه جهانی غذا» (+)؛ دو شرطی که در حال حاضر امکان پذیر نیست و این یعنی منتفی شدن حرکت به سمت حدیده.


برخورد و اظهارات سفیر در جمع خبرنگاران، انعکاس دهنده نگاه دولت بود

او از اعزام هواپیمای امدادرسان ایرانی برای مردم یمن در ساعات آینده نیز خبر می دهد که قرار است به جیبوتی بیاید. آقای سفیر حتی در ابتدا و انتهای مصاحبه، 2بار از دولت جیبوتی بخاطر «همکاری های صورت گرفته» تشکر می کند!
نماینده دولت «مصاحبه فوری» خود را انجام داده و ماموریتش به پایان می رسد و بلافاصله کشتی را ترک می کند و دریغ از یک خیرمقدم و خسته نباشید حداقلی به سرنشینان کشتی که برای انجام این ماموریت، 13 روز را با کمترین امکانات در دریا سپری کرده بودند.


همه در کشتی از ماجراهای پیش آمده و نرفتن کاروان به یمن ناراحت بودند

دولت نظر خود را منتقل کرده و کشتی پشت دروازه باب المندب می‌ایستد، خستگی به تن همه می ماند. اکنون باید آماده تخلیه بار شوند تا زحمت انتقال کمک های ایران به یمن، بر دوش سازمانهای بین المللی بیفتد.


جیبوتی در میانه کار تخلیه بار، بالاخره یک دستگاه جرثقیل برای این منظور اختصاص می‌دهد

فردا صبح باز هم آقای سفیر برای دقایقی روی کشتی حضور می‌یابد. 2،3 مصاحبه می کند و می رود. مصاحبه هایش تکرار سخنان شب قبل است.
جیبوتی در اقدامی غیردیپلماتیک و خلاف عرف بین‌المللی، از دادن ویزا به سرنشینان کشتی نجات خودداری می کند و حتی کارکنان کشتی هم که پاسپورت دریایی دارند با درهای بسته روبرو می شوند و وقتی افراد خودشان برای اخذ ویزا اقدام می کنند، علت ممانعت، «خاص بودن کشتی ایرانی» اعلام می شود.
 آقای سفیر در این زمان در دسترس نیست و شماره ایشان هم در «شبکه جیبوتی» وجود ندارد. جیبوتی به هواپیمای وعده داده شده توسط سفیر هم اجازه فرود نمی دهد و علت آن را «عدم هماهنگی قبلی» اعلام می کند.
اینجا دسترسی چندانی به فضای مجازی نیست و خبرنگاران در روز، تنها 30 دقیقه فرصت استفاده از اینترنت دارند و در همین زمان محدود باید در کنار اعلام خبر سلامتی و صحتشان به خانواده در شبکه های اجتماعی، از اخبار روز هم مطلع شوند زیرا اینترنت توان باز کردن صفحات خبری را نیز ندارد!


قرار شد محموله امدادی ایران بوسیله کشتی اجاره شده توسط برنامه جهانی غذا به یمن منتقل شود

با قطعی شدن تخلیه بار در جیبوتی، ماموریت خبرنگاران و پزشکان حاضر در کاروان پایان یافته است ولی جیبوتی همچنان از دادن ویزا خودداری می کند تا هیچ کس نتواند حتی برای رفتن به فرودگاه از بندر خارج شود. ایجنت مربوطه که گویا سفارش کشتی هم قبلا به او شده است تا به اهالی کشتی نجات کمک کند، برای هر نفر 100 دلار بیشتر یعنی چیزی شبیه رشوه طلب می کند تا ویزای 60 دلاری، 160 دلار برای متقاضیان آب بخورد.


خبرنگاران و اعضای کشتی ایرانی پس از 3 روز دوندگی و دادن پول توانستند برای خروج از جیبوتی، ویزا بگیرند

هیچ مسئولی از وزارت خارجه برای کمک به حامیان و امدادرسانان مردم مظلوم یمن حضور ندارد تا لااقل مانند سفیر کشور اتیوپی در جیبوتی، دغدغه اتباعش را داشته باشد؛ آنهم بدون مصاحبه فوری!
چند روز بعد، رئیس جمهور جیبوتی اظهار نظر جالبی می‌کند: «روابط ما با ایران بد است...»
* خبرنگار اعزامی فارس با کشتی نجات


[ شنبه 94/3/23 ] [ 6:55 عصر ] [ مشهدی زاده ] [ نظرات () ]

درحالی که ایران و 1+5 به توافق نزدیک می شوند، تمرکز رهبران و تحلیلگران عرب بیشتر بر روی فعالیت آزادانه تهران در محکم کردن قبضه خود بر کشورهای عرب منطقه از عراق و لبنان تا سوریه و یمن است.

خبرگزاری رویترز (Reuters) در گزارشی به نقش تأثیرگذار ایران در منطقه و نارضایتی عربستان سعودی و هم‌پیمانان سنتی آمریکا از تحولات منطقه ای پرداخته است.

 


این خبرگزاری امروز گزارش داد: «درحالی که ایران و 1+5 به توافق نزدیک می شوند، تمرکز رهبران و تحلیلگران عرب بیشتر بر روی فعالیت آزادانه تهران در محکم کردن قبضه خود بر کشورهای عرب منطقه از عراق و لبنان تا سوریه و یمن است.»

 

 

رویترز در ادعایی می نویسد: «مردی که در نظر برخی، پشت پرده تلاش برای ایجاد یک "امپراتوری" جدید ایرانی و شیعی در سرزمین عرب است، سردار بزرگ "قاسم سلیمانی" فرمانده نیروهای زبده قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.»

 


در ادامه این گزارش آمده است: «از زمانی که از پاییز گذشته سلیمانی پای خود را از سایه به بیرون گذاشت، ظاهراً او همیشه و همه جا در میدان های جنگ خاورمیانه حاضر و آماده است.»

 


رویترز با ذکر این نکته که "عکس های سلیمانی 60 ساله اکنون در همه جا به چشم می خورد"، در ادعایی دیگر با "سنی" خواندن تروریست های داعش می نویسد: «او کسی است که تا پیش از اشغال شهرهای شمالی و مرکزی عراق به دست جهادگران دولت اسلامی [داعش] در سال گذشته، تقریباً نامرئی بود.»

 


رویترز در توضیح این مطلب آورده است: «عکس های او همه جا هست، در حال هدایت عملیات در میدان برای بازپس گیری شهر تکریت زادگاه صدام حسین؛ در سوریه در حال تسلیت گفتن به بشار اسد بخاطر کشته شدن یکی از بستگانش، کسی که برای باقی ماندن او در قدرت طی 4 سال جنگ کمک‌کار او بوده است؛ در بیروت در حال دعا در کنار قبر "جهاد مغنیه" پسر فرمانده کشته شده حزب الله؛ حضور او در همه جا دیده شده است.»

 


رویترز در جای‌جای این مطلب با تلاش برای "فرقه ای" جلوه دادن تحولات امروز منطقه، درباره تقابل ایران و عربستان در موضوع یمن چنین می آورد: «همزمان قدرت گرفتن جنبش اقلیت‌مذهب شیعیان "حوثی" در یمن با تحسین ایران و بیدارباش کشورهای عرب سنی‌نشین از قبیل عربستان سعودی رقیب منطقه ای ایران همراه شده است.»

 


این خبرگزاری سپس با چشم پوشی از حمایت پیدا و پنهان آمریکا و متحدانش در منطقه از گروه های تروریستی، در اشاره ای با "معترض" خواندن معارضان سوری و متهم کردن ایران به مداخله در امور سوریه، به نقل از یک پایگاه سوری در شبکه مجازی می نویسد: «سلطه فردی سلیمانی تا حدی است که یک وب‌سایت معترض سوری به طور نمادین با قراردادن یک پوستر انتخاباتی از او گفته است: "به قاسم سلیمانی رئیس جمهور سوریه رأی دهید."»

 


رویترز در ادامه ادعاهای خود با تأکید معنادار بر مذهب سران متحجر منطقه می افزاید: «شاید ایران درباره توافقی که به وضعیت طرد شده و تحریم های فلج کننده خود پایان دهد جدی باشد، اما در کنار آن در حال افزایش قدرت خود در خاورمیانه بوده است و چون نیروهای ایران و شبه نظامیان متحد این کشور نوک حمله‌ی جنگ علیه داعش در عراق و سوریه هستند، اعتقاد رهبران سنی عرب منطقه بر این نکته است که آمریکا کاری برای توقف این مسئله نخواهد کرد.

 


هرچند در همین ماه، جان کری وزیر خارجه آمریکا به رهبران سعودی اطمینان خاطر داد هیچ "معامله بزرگی" با تهران به عنوان ضمیمه‌ی هیچ گونه توافقی نیست، اما همین که کری در یک کنفرانس خبری از شرکت سلیمانی در تکریت سخن به میان آورد، میزبان او "سعود الفیصل" وزیرخارجه عربستان سعودی تقریباً منفجر شد: "وضعیت در تکریت نمونه مشخصی از چیزی است که ما را نگران کرده. ایران در حال اشغال و گرفتن عراق است."»

 

 

رویترز می نویسد: «به همین خاطر است که از دید تحلیلگران منطقه، مسئله اصلی توافق هسته ای احتمالی نیست که [کشورهای حاشیه] خلیج [فارس] و متحدین سنی آن مثل مصر را هراسان کرده، بلکه چیزی است که صمیمیت آمریکا و ایران می تواند آن را به ارمغان بیاورد.»

 


رویترز به نقل از "سلطان القاسمی" تحلیلگر اماراتی می افزاید: «توافق ایران تغییردهنده بازی در منطقه است و فکر می کنم ایران را به دنبال کردن سیاست خارجی خصمانه تری تشویق می کند.

 

 

این توافق همان معامله بزرگی است که کری آن را انکار می کند. این توافق در برابر وعده هایی پوچ، به ایران چک سفید امضا می دهد. ایران در حال اوج گرفتن است. ایران در عراق، سوریه، لبنان و یمن دست برتر را دارد."»

 


در این گزارش رویترز همچنین به نقل از "ریاض کَهوَجی" رئیس اتاق فکر  و مدیر موسسه "خاور نزدیک و تحلیل نظامی خلیج [فارس]" (INEGMA) مستقر در دوبی، با فضاسازی خاص می نویسد کهوجی نسبت به "جنگ فرقه ای همه جانبه بین شیعیان و اهل سنت" هشدار داد.»

 


به گزارش رویترز، کهوجی گفته است: «وقایع عراق، سوریه و یمن نشان می دهد ایران تحت لوای جنگ علیه تروریسم به رهبری آمریکا در حال تهاجم عظیمی برای به دست آوردن عمق راهبردیی است که نواحی تحت احاطه خود را تا سر حد دریای سرخ و مدیترانه گسترده است.»

 

 

رویترز در ادامه با تمرکز بر نقش ایران در منطقه، با انتخاب عنوان فرافکنانه «شعله ور شدن دوباره آتش جنگ فرقه ای» با اذعان به دست داشتن وهابیت و طرفداران منطقه ای آن در اوضاع نابسامان کشورهای عربی، در عباراتی می نویسد: «شقاق بین اهل سنت و شیعیان به اندکی پس از طلوع اسلام در 1400 سال پیش بازمی گردد. برگردان این موضوع در دوران مدرن، اغلب به رقابت میان "بنیادگرایی وهابی" عربستان سعودی و حکومت دینی شیعه در ایران تبدیل شده است.»

 


این خبرگزاری سپس با اشاره مجدد به دوقطبی موهوم "شیعی-سنی" در درگیری های منطقه، چنین ادامه می دهد:«اما سرنگونی حکومت اقلیت سنی‌مذهب صدام در عراق درپی تجاوز 2003 تحت رهبری آمریکا و جایگزینی آن توسط یک دولت اسلام گرای شیعی تحت سلطه ایران، باعث شعله ورشدن دوباره آتش جنگ مذهبی شده است.

 


عربستان و متحدین آن از نیروهای سنی‌مذهب شامل شورشیان در حال جنگ برای سرنگونی اسد حمایت کرده اند. ریاض در این تقابل روز افزون سنی-شیعی رسماً از شورشیان حمایت می کند، اما در کنار آن، رسیدن حمایت کشورها و مردم خلیج [فارس] نیز به گروهای جهادی محرز دانسته شده است.

 


این قطعاً برای شیعیان بهانه خوبی برای توجیه مداخله آن هاست. در سوریه زمانی که دوسال پیش به نظر می رسید اسد دربرابر شورشیان سرتسلیم فرود بیاورد، ایران متحد لبنانی خود حزب الله را مستقر کرد.»

 


رویترز در ادامه با برجسته کردن نقش سردار قاسم سلیمانی و سپاه قدس به فرماندهی او می نویسد: «سلیمانی و سپاه قدس که در 1980 برای صدور انقلاب اسلامی ایران ایجاد شد، در قالب شبکه ای از شبه نظامیان وفادار گرد هم آمدند که هم اینک نیز ستون فقرات حکومت سوریه هستند.

 


در عراق با ظهور داعش در میانه 2014، فرمانده سپاه قدس ائتلاف مشابهی از شبه نظامیان شیعی تشکیل داد، ابتدا برای دفاع از بغداد و مناطق جنوبی عراق، و اکنون با نفوذ به سمت شمال و در قلب قلعه جهادگران مانند شهر تکریت.

 


همزمان متحدین او در ایران مانند علیرضا زاکانی نماینده تهران در مجلس -که مثل سلیمانی به رهبر عالی آیت الله علی خامنه ای نزدیک است- به خاطر در چنته داشتن سه پایتخت عربی بغداد، دمشق و بیروت به خود می بالند، و همچنین صنعا، که به زودی به آن ها ملحق خواهد شد.»

 


این خبرگزاری به نقل از رسا از قول علیرضا زاکانی می نویسد: «"اگر مداخله حاج قاسم سلیمانی در عراق نبود، بغداد سقوط کرده بود، و همین مسئله در مورد سوریه نیز صادق است؛ بدون اراده ایران، سوریه سقوط کرده بود."

 


زاکانی با نام گذاری وقایع یمن تحت عنوان "گسترش طبیعی" انقلاب ایران، پیش بینی کرد 14 استان از 20 استان یمن به زودی تحت کنترل حوثی ها در خواهند آمد.

 


به گفته زاکانی: "انقلاب یمن تنها به یمن محدود نخواهد ماند"، بلکه به درون مناطقی از عربستان گسترش خواهد یافت. اشاره ای که نه تنها به مرز طولانی و پرمنفذ این پادشاهی با یمن نظر دارد، بلکه استان شیعی شرقی را نیز که غنی ترین ذخایر نفت عربستان سعودی در آن قرار گرفته مد نظر قرار داده است.»

 


خبرگزاری رویترز می افزاید: «"جان جنکینز" که تا سال پیش سفیر انگلیس در عربستان بود و اکنون عضو مؤسسه مطالعات راهبردی است می گوید: "غفلت آمریکا نسبت به نگرانی های منطقه نگران کننده است."

 

او می گوید: "اکنون مقامات ایران را می بینیم که می گویند 4 پایتخت عربی را کنترل می کنند و هیئت هایی از شیعیان حوثی را نیز دیده ایم که به تهران و بغداد سفر می کنند. این با روایت [کشورهای] عرب خلیج [فارس] مبنی بر فروخته شدن آن ها به ایران توسط آمریکا همخوانی دارد.»

 


رویترز می افزاید: «حضور آمریکا در منطقه با قدرت همیشگی ادامه دارد، اما مشکل اعراب خلیج [فارس] اراده غرب برای عمل کردن است. آن ها در لبنان و سوریه نمونه هایی از انفعال آمریکا را دیده اند. و تا جایی که به عربستان سعودی مربوط است، یمن نوک سرنیزه است. ایران پشت عراق، سوریه، لبنان و یمن ایستاده است."»

 


رویترز در پایان چنین آورده است: «در حالی که دولت اوباما به دنبال اطمینان بخشیدن به متحدین عرب خود در مورد وفاداری به آن هاست، تحلیلگران معتقدند اولویت آمریکا جلوگیری از تولید بمب اتم توسط ایران و توقف گسترش داعش است.»

 


این خبرگزاری به نقل از "فواز جِرجِس" کارشناس خاورمیانه در دانشگاه اقتصاد لندن می نویسد: "اوباما معتقد است رسیدن به یک توافق هسته ای با ایران می تواند میراث او در سیاست خارجی باشد. آمریکایی ها به توافق با ایران از منظر تأثیرات منطقه ای آن نگاه نمی کنند."

 

 

جرجس ادامه می دهد: "توافق آمریکا با ایران به شدت جنگ سرد را عمیق تر خواهد کرد؛ جنگ سرد در حال شکل گیری میان عربستان و متحدنش در یک سو، و ایران در سمت دیگر. این مسئله احتمالاً مثل بنزینی بر آتش شعله ور موجود در قلب عربی منطقه عمل خواهد کرد."»


[ دوشنبه 94/1/24 ] [ 10:34 صبح ] [ مشهدی زاده ] [ نظرات () ]
رییس بانک مرکزی آمریکا اعلام کرد که شکاف بین فقرا و اغنیا در این کشور در حال تعمیق است و به بالاترین حد طی 100 سال اخیر رسیده است.

 به نقل از خبرگزاری فرانسه، "جانت یلن    " (Janet yellen)  این مطلب را در کنفرانسی در بوستون با سخنانی در زمینه تفاوت سطح درآمدها و چگونگی تاثیر آن بر فرصت های اقتصادی بیان کرد

وی افزود: طبق برخی برآوردها ، نابرابری در زمینه ثروت و درآمد، به بالاترین سطح طی یکصد سال اخیر رسیده و این شکاف در دهه های اخیر بطور ثابت رشد کرده است

وی همچنین نسبت به بار سنگین بدهی های وام های دانشجویی که در فاصله سال های 2004 تا 2014 چهار برابر شده ، هشدار داد

رییس 68 ساله بانک مرکزی آمریکا که از اوایل سال جاری میلادی عهده دار این سمت شده وابسته به جریانی است که مبارزه با بیکاری را در اولویت سیاست های خود قرار داده در حالی که جریان مقابل این دیدگاه بر پایین نگاه داشتن تورم تاکید دارد


[ دوشنبه 93/7/28 ] [ 1:6 عصر ] [ مشهدی زاده ] [ نظرات () ]

 

شیخ "نمر باقر النمر" ‌روحانی شیعی برجسته عربستانی، در سال 1379 هجری قمری مصادف با 1968 میلادی، در شهر "العوامیه" در استان القطیف در شرق عربستان در خانواده‌‌ای اهل علم و دین، به دنیا آمد که از آن علمایی چون "آیت‌الله شیخ محمد بن ناصر آل نمر" (قدس سره) و خطبای حسینی چون جدش حاج "علی بن ناصر آل نمر" سر بر آورده بودند.



تحصیلات مقدماتی و هجرت برای تحصیل علوم دینی
تحصیلات مقدماتی خود را در همان شهر العوامیه به پایان رساند و در سال 1400 هجری قمری مصادف با 1989 میلادی، برای آشنایی نزدیک‌تر با انقلاب اسلامی ایران و تحصیلات حوزوی ابتدا به ایران مهاجرت کرد تا در تهران در حوزه علمیه حضرت قائم(عج) حضور پیدا کند که در همان سال توسط آیت‌الله سید محمدتقی مدرسی در تهران تأسیس شده بود.



شیخ نمر پس از 10 سال تحصیل در حوزه علمیه حضرت قائم(عج)، عازم سوریه شد و در حوزه علمیه حضرت زینب(ع) برای ادامه تحصیلات حوزوی و علوم دینی نام نوشت و در حضور اساتید این حوزه به تحصیل پرداخت.

 

وی دوره کتاب‌های اصولی از جمله "اصول" المظفر، "رسائل" شیخ انصاری و "کفایة" آخوند خراسانی را گذراند و در علم فقه نیز "اللمعة الدمشقیة" نوشته شهید اول، "جامع المدارک" خوانساری، "مکاسب" شیخ انصاری و "مستمسک العروة الوثقى" سید حکیم و دیگر کتاب‌های فقهی را مطالعه کرد.

وی در طول مدت تحصیل علوم حوزوی خود در تهران و سوریه در محضر اساتیدی حضور یافت، از جمله:
- بحث خارج نزد آیت الله سید محمدتقی مدرسی در تهران
- بحث خارج نزد آیت الله سید عباس مدرسی در سوریه
- بحث خارج نزد آیت الله خاقانی در سوریه
- دروس عالیة نزد علامة شیخ صاحب الصادق در تهران
- درس "لمعة" نزد علامة شیخ وحید افغانی

همچنین اخلاق را نزد آیت‌الله شیرازی در شهر مقدس قم فراگرفت و به این ترتیب به درجات بسیار بالایی در اجتهاد است دست یافت و اجازه تدریس در مراکز علوم دینی و مذهبی را پیدا کرد.

وی اکنون از جمله معروف‌ترین و شایسته‌ترین مدرسان علوم مذهبی و دینی در حوزه‌های علمیه به شمار می‌آید که حتی در حوزه‌های علمیه ایران و سوریه به تدریس کتاب‌هایی همچون کتاب "اللمعة الدمشقیة" و کتاب "جامع المدارک" و "مستمسک عروة الوثقى" و "الحلقات" شهید سید محمدباقر صدر پرداخته است.

شیخ نمر سال‌ها اداره حوزه علمیه حضرت قائم(عج) در تهران و سوریه را برعهده داشت و تلاش بسیاری برای توسعه و پیشرفت این مراکز انجام داد.


پس از بازگشت به عربستان مرکز مذهبی "الإمام القائم(عج)" را نیز در العوامیه تأسیس کرد که در واقع سنگ‌بنای "مرکز اسلامی" در سال 1422 هجری قمری مصادف با 2011 میلادی بود.



خصوصیات اخلاقی آیت‌الله
از جمله خصوصیات اخلاقی وی را باید بلندمنشی و وسواس او در مراعات و حفظ اصول و مبادی و ارزش‌های دینی ملاحظه کرد که بازتاب آن به‌خوبی در خط مشی فکری و جهادی‌اش آشکار است.
 


آیت‌الله نمر النمر، تسلط شگرفی بر روند تحولات جاری منطقه‌ای دارد


همچنین شیخ، از دیدی باز و آگاه نسبت به حوادث جاری پیرامون خود چه در عربستان و چه در منطقه برخوردار است و همین موجب شده تا دارای دید تحلیلی دقیقی از جریان امور در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی باشد که یکی از دلایل آن بنا به گفته وی ارتباط عمیق وی با قرآن و اهل بیت علیهم‌السلام است که همواره روشنگر راه وی در زندگی بوده‌اند.



فعالیت‌های سیاسی و بازداشت‌ها توسط رژیم سعودی
رژیم عربستان سعودی در حالی شیخ نمر باقر النمر را در سال 2012 بازداشت کرد که پیش از این نیز دو بار و طی سال‌های 2006 و 2008 میلادی، شیخ را بازداشت کرده بود.

نخستین بازداشت شیخ نمر به می 2006 میلادی بازمی‌گردد، هنگامی که شیخ به محض بازگشت از سفر کوتاه‌مدتش به بحرین و بازگشت به عربستان، به دلیل مشارکت در همایشی بین‌المللی قرآن کریم از سوی نیروهای امنیتی رژیم سعودی بازداشت شد.

اتهام شیخ این بود که در این همایش، در عریضه‌‌ای، از رژیم سعودی خواسته بود به "قبرستان بقیع" رسیدگی کرده، مذهب "تشیع" را به رسمیت شناخته و شیوه‌‌های آموزشی و درسی کنونی حاکم بر عربستان را تغییر داده یا لغو کند؛ همین.

اما بازداشت مجدد شیخ نمر، به 23 آگوست 2008 میلادی بازمی‌‌گردد که در شهر "القطیف" به دست نیروهای امنیتی رژیم سعودی بازداشت شد. این بار اتهام شیخ برای بازداشت بنابر ادعای رژیم سعودی درخواست از شیعیان مناطق شرقی عربستان برای آماده‌شدن به منظور دفاع از خود و جامعه خویش بود که رژیم ادعا می‌‌کرد، این سخنان نمر به معنی تحریک شیعیان عربستانی برای جدایی از حکومت مرکزی بود.

رژیم سعودی از بیم قیام مردمی و خشم و غضب شیعیان مناطق شرقی عربستان شیخ نمر را 24 ساعت پس از بازداشت آزاد کرد.



اقامه نماز جمعه در العوامیه از برنامه‌های هر هفته آیت‌الله نمر النمر است


این روحانی برجسته عربستانی یک بار دیگر در مارس 2009 میلادی در معرض بازداشت قرار گرفت.


دیدگاه های نمر در قبال آل‌سعود

شیخ نمر همواره در خطابه‌‌هایش رژیم سعودی را به اعمال "سیاست‌‌های تبعیض‌آمیز طایفه‌ای سازمان‌یافته و منظم به‌ویژه در مناطق شرقی عربستان و به‌خصوص در دو منطقه "الاحساء" و "القطیف" متهم می‌کرد که حدود یک قرن است، بر این مناطق حاکمیت دارد.

وی همواره و بارها تأکید داشته که از گفتن کلام حق، بیم و واهمه‌ای ندارد حتی اگر در این راه بازداشت شده، وارد زندان شود و تحت شدیدترین شکنجه‌ها و آزارها و اذیت ها تا سرحد شهادت قرار گیرد.

شیخ نمر توهین به کرامت شهروندان عربستانی به‌ویژه شهروندان شیعی عربستان که از دید رژیم سعودی شهروندان درجه دو این کشور به شمار می‌آیند و فاقد هرگونه حق و حقوق شهروندی هستند، رد و تأکید می‌کند که از کرامت و حقوق شهروندان شیعی عربستانی حمایت خواهد کرد.

وی بارها در این ارتباط تأکید کرده است که در خط اول رویارویی با ظلم و جور رژیم سعودی قرار می‌گیرد چون اعتقاد دارد بدون مبارزه و تلاش نمی‌‌توان به حقوق مورد نظر خود دست یافت و عدالتی در کشور برقرار نخواهد شد و شهروندان نمی‌توانند آزاد زندگی کنند.

شیخ نمر در این‌باره در سخنان خود با استناد به خطبه "جهاد" امیرالمؤمنین علی(ع) تأکید دارد که به عدالت جز از طریق جهاد دست نخواهیم یافت و حق جز با از خود گذشتگی و جهاد و شجاعت به دست نخواهد آمد.

وی در خطبه‌های نماز جمعه خود نیز بارها گفته است که شیعیان عربستان، دیگر در برابر توهین‌ها و تعدی‌ها و تجاوزات آل‌سعود سکوت نخواهند کرد و در این باره خطاب به آل‌سعود گفت که "ما ساکت نمی‌مانیم که هر آنچه بخواهید بر سر ما بیاورید؛ هر آنچه بخواهید انجام دهید و کرامت و شخصیت ما را که با ارزش ترین چیز در زندگی ماست، زیر پا بگذارید".


شیخ نمر همچنین از مطبوعات و رسانه‌های سعودی به دلیل وابستگی و تبعیت آنها از رژیم سعودی و تبدیل‌شدن آنها به بوق تبلیغاتی آل‌سعود به‌شدت انتقاد می‌کند.

وی تصریح می‌کند که مفتی‌های وهابی، ساخته و پرداخته آل‌سعود هستند. به گفته شیخ نمر، آل سعود به مفتی‌های وهابی پول می‌دهند تا با دامن‌زدن به اختلافات طایفه‌ای و مذهبی و ایجاد اختلاف بین شیعیان و اهل سنت، آنها را به خود مشغول کنند و با ایجاد تفرقه مذهبی و طایفه‌ای و قبیله‌ای به حاکمیت خود بر عربستان و غارت و چپاول ثروت‌های آن ادامه دهند.

شیخ نمر النمر در یکی از خطبه‌هایش به خاطر مواضع و دیدگاه‌های تندش در قبال رژیم سعودی گفت که "می‌دانم فردا برای بازداشت من به سراغ خواهید آمد. خوش می‌آیید! این منطق و راه و روش شماست: "بازداشت" و "شکنجه" و "کشتار"؛ ما از قتل و کشتار نمی‌هراسیم. ما از هیچ چیز نمی‌ترسیم."

وی در قبال سرکوبگری های رژیم سعودی و مخالفت این رژیم با برگزاری تظاهرات‌ مسالمت‌آمیز و تجمع‌های اعتراض‌آمیز تأکید می‌کرد که "همواره به دنبال راه‌های دیگری برای ادامه اعتراضات خود و احقاق حقوق‌مان خواهیم بود و تظاهرات، یکی از این راهکارهاست".

این روحانی عربستانی را باید از جمله دشمنان سرسخت "نایف بن عبدالعزیز" ولی‌عهد سابق رژیم سعودی برشمرد. شیخ نمر، همواره انتقادات شدیدی را به وی وارد می‌کرد.

وی در یکی از خطابه‌هایش شاهزاده نایف بن عبدالعزیز را به علت شدت خشونت و قساوت و ظلمش علیه مردم عربستان به طور اعم و شیعیان به طور اخص، طاغوت و ستمگری خواند که در قبرش شکنجه خواهد شد و آتش او را خواهد سوزاند و کرم‌ها او را خواهند خورد. او در همین خطبه تأکید کرد که از مرگ نایف خوشحال خواهد شد.

وی همواره در خطبه‌های نمازجمعه و خطابه هایش نه تنها از آل سعود انتقاد می‌کند بلکه از منتقدان سرسخت برخی از رژیم‌های عربی حوزه خلیج فارس از جمله آل خلیفه بوده است.



گلوله های برجامانده از عملیات تروریستی  علیه آیت الله نمر النمر



خون ریخته شده شیخ انقلابی بر زمین پس از ترور


پیکر خون آلود آیت الله پس از ترور

اکنون سؤال همه ناظران بین‌المللی و تحلیلگران منطقه‌ای این است که آیا صدور حکم اعدام آیت‌الله نمر النمر، می‌تواند جرقه‌ای بر بشکه باروت خشم ملت عربستان از استبداد و ستمگری روزافزون رژیم خونخوار سعودی و پایانی بر تاریخ سیاه حاکمیت وهابیت بر حجاز و خاستگاه اسلام باشد؟


[ پنج شنبه 93/7/24 ] [ 10:7 عصر ] [ مشهدی زاده ] [ نظرات () ]

عید خجسته قربان فرصت مناسبی است تا دربار? بزرگ‌ترین دروغ تاریخ که منشأ بسیاری از فتنه‌ها در سه هزار سال گذشته بوده سخن گفته شود.


******


همه پیامبران به آمدن آخرین پیامبر خدا که مقام والایی دارد بشارت داده‌اند. شأن این رسول خدا آنقدر عظیم است که همه اقوام جهان آرزو می‌کردند که آن نبی از میان آنها مبعوث شود. قوم یهود نیز این آرزو را داشتند و متأسفانه برای تحقق آن دست به جعل و تحریف تورات زدند. به طوری که نام ذبیح را از اسماعیل به اسحاق تغییر دادند تا این شرافت را به قوم خود مخصوص کنند. زیرا خداوند بعد از آنکه ابراهیم از ماجرای قربانی سربلند بیرون آمد به آن حضرت مژده داد که پیامبر خاتم را از نسل فرزند ذبیحِ او خواهد فرستاد (سفر پیدایش 22/ 18) و چون یهودیان از نسل اسحاق و فرزندش یعقوب هستند لذا نام ذبیح را نیز به اسحاق تغییر دادند. اما باید گفت که یهودیان با این تحریف، خود و نسلشان را گمراه کرده‌اند، و همچنین اقوام دیگری که در آینده به تورات استناد می‌کنند. زیرا حضرت ابراهیم(ع) جایگاه رفیعی در تاریخ بشریت دارد و پیروان سه دین یهود و مسیحیت و اسلام یکی از مهمّات دین خود را تقرّب به حضرت ابراهیم(ع) می‌دانند (نگا. آل‌عمران/ 65 تا 68 ـ اشعیاء 51/ 2ـ انجیل لوقا 3/ 8ـ یوحنّا 8/ 39).

ماجرای بزرگ‌ترین دروغ های تاریخ



زندگانی ابراهیم و دو پسرش

حضرت ابراهیم(ع) در قوم کلدانی در حوالی شهر بابل (شهر حلّه امروزی در 90 کیلومتری جنوب بغداد) به دنیا آمده است. طبق نقل قرآن، پدرش آزر بت­‌ساز بود (انعام/ 74)[1] و ابراهیم بدون اینکه معلمی دیده باشد به عقل خود دانست که بت­ها نمی‌توانند خدا باشند. لذا در نوجوانی با بت‌پرستان قومش محاجّه کرد[2] و طبق نقل قرآن در سن جوانی بت‌­های قومش را شکست (انبیاء/ 60). نمرود خواست بدین سبب او را بسوزاند. اما خداوند وی را نجات داد و نه‌تنها او را پیامبر کرد بلکه به نقل قرآن و تورات، وی را از خانه پدرش به سمت زمین پربرکت فلسطین کوچ داد (قرآن: انبیاء/ 71 ـ عنکبوت/ 26 ــ تورات: سفر پیدایش 12/ 1) و به او بشارت فرمود که خاتم ­النبیین یعنی پیامبر موعود را از نسل وی خواهد فرستاد (قرآن: بقره/ 124 تا 133 ـ ابراهیم/ 35 تا 37 ـ حج/ 78 ــ تورات: پیدایش 12/ 3 ـ 13/ 16 ـ 22/ 18). حضرت لوط برادرزاده ابراهیم نیز با او کوچ کرد (قرآن: انبیاء/ 71 ـ عنکبوت/ 26 ـ تورات: پیدایش 12/ 5 ـ 13/ 1) و خداوند لوط را نیز به نبوت منصوب فرمود و وی را در قوم سَدوم مسکن داد.

طبق نقل تورات مدتی بعد معلوم شد که ساره همسر ابراهیم، نازا است (تورات: پیدایش 11/ 30 ـ 16/ 1) و لذا ایشان فرزندی نیافتند. سال‌ها گذشت و حضرت ابراهیم(ع) در سن 86 سالگی با خداوند مناجات کرد که من فرزند ندارم. خدای تعالی با او سخن کرد و طبق نقل تورات به آن حضرت فرمود که از خانه بیرون بیا و به ستارگان آسمان بنگر که نسل تو مثل آنها بی‌شمار خواهند شد (پیدایش 15/ 4 و 5). این سخن در تورات کنونی به درستی ضبط نشده است، لکن در تلمود ماجرا این است که حضرت ابراهیم که علم تنجیم (پیشگویی از روی ستارگان) می‌دانسته با مشاهده ستارگان به خداوند عرض می‌کند که در طالع من فرزندی نیست (شبات، 154 الف. به نقل از داستان پیامبران، ص 199). و واضح است که مقصود ابراهیم، فرزندی از همسرش ساره بوده است. در تلمود نیز نقل نشده که خداوند دقیقاً به او چه فرمود اما طبق نقل تورات، ساره بعد از این مکالمه کنیزی را که با خود از مصر آورده بود و «هاجر» نام داشت به ابراهیم بخشید (پیدایش 16/ 2) و آن حضرت با وی ازدواج کرد و بعد از مدتی، اسماعیل به دنیا آمد. و اینچنین ابراهیم(ع) چشمش به نخست‌­زاده خود روشن شد.

ماجرای بزرگ‌ترین دروغ های تاریخ



چرا خداوند به ذبح اسماعیل فرمان داد؟

حضرت اسماعیل(ع) هنوز دو سه ساله بود که حضرت ابراهیم مأمور شد تا هاجر و کودکش را در حجاز بگذارد و خودش به فلسطین بازگردد. این فرمان خداوند برای آن بود که از اسماعیل(ع) باید قوم عرب در آن سرزمین به وجود می‌آمد. لذا کنی? حضرت اسماعیل «ابو العرب» شد. پس حضرت ابراهیم(ع)، هاجر و اسماعیل را در آن بیابان گذاشت و به فلسطین بازگشت. در تورات کنونی دعای ابراهیم(ع) خصوصاً برای فرزندش مذکور است که از خداوند می‌خواهد تا اسماعیل را در آن بیابان زنده نگه دارد (سفر پیدایش 17/ 18).[3] ماجرای هاجر و تشنگی اسماعیل در تورات با اندکی تفاوت از روایات اسلامی نقل شده است (پیدایش، باب 21).

ابراهیم(ع) مکرراً برای دیدار اسماعیل و هاجر به حجاز می‌­رفت، و از اینجا بود که خداوند به او دستور داد که فرزندش را ذبح کند تا از این محبت که باعث این مشقّات شده و به این سبب نزدیک است تا او به خداوند مشرک شود، پاک گردد. و ابراهیم(ع) نیز چنین کرد ولی چاقو به امر خداوند، گلوی نازک اسماعیل را نبرید. خداوند، قربانی را از ابراهیم قبول کرد. بدین معنی که چون آن میل ناپسند که در درون ابراهیم(ع) بود با این عمل از میان رفت لذا دیگر به ذبح فرزند نیاز نیست. تورات کنونی نیز علت ذبح فرزند را به اشاره‌ای بیان کرده است: (خداوند) گفت اکنون پسر خود را که یگان? توست و او را دوست می‌داری...[4]

ماجرای بزرگ‌ترین دروغ های تاریخ



تولد اسحاق

خداوند در پاداش کار بزرگ ابراهیم(ع) کاری عجیب کرد. طبق نقل قرآن و تورات، روزی سه مرد مؤمن، میهمان حضرت ابراهیم شدند و او برای آنها گوساله‌ای ذبح کرد. اما ابراهیم اندکی بعد فهمید که آنها سه فرشته مقرب خدا هستند (جبرائیل و میکائیل و اسرافیل) و به غذا احتیاج ندارند. آنها به ابراهیم مژده دادند که ساره اصلاح شده فرزندی خواهد آورد (قرآن: هود/ 71 ـ حجر/ 53 ـ عنکبوت/ 31 ـ الذاریات/ 28 ـ تورات: سفر پیدایش 18/ 10). ساره که طبق نقل تورات در آن وقت نزدیک به نود سال داشت، بر آن وعده خندید و سخن فرشتگان خدا را «مضحکه» کرد (سفر پیدایش 18/ 20). پس فرشتگان، ساره را ملامت کردند (قرآن: هود/ 73 ـ الذاریات/ 30 ـ تورات: سفر پیدایش 18/ 13 تا 15) و به این ترتیب آن پسر «اسحاق» نام گرفت، که معادل است با «إضحاک» و «مضحکه» در زبان عربی. این کلمه در تورات عبری به صورت «یصحاق» (????????) ضبط شده است.

مطابق تورات کنونی، اسماعیل در 86 سالگیِ ابراهیم تولد شد و اسحاق در سن صد سالگی او. در قرآن آمده که آن فرشتگان بشارت تولد اسحاق و فرزندش یعقوب را نیز به ابراهیم(ع) داده بودند (انبیاء/ 72). یعنی آن حضرت آنقدر عمر خواهد کرد تا نوه خود را نیز ببیند.




اهمیت ذبیح در چیست؟

اگر قول یهودیان و تورات امروزی را بپذیریم و ذبیح اسحاق باشد، آن نبی خاتم بایست که از نسل یعقوب، یعنی از میان قوم بنی‌اسرائیل بیاید. البته حضرت اسحاق پسر دیگری به نام «عیصو» داشت که قوم اَدوم از نسل وی پدید آمدند، اما این قوم در قرون بعد به سبب شرارتشان منقرض شدند (عهد عتیق: صحیفه عوبدیا 18 ـ ملاکی 1/ 3). یهودیان معتقدند که آن نبی موعود، که آنها او را ماشیح Messiah)  ) می‌نامند، هنوز زاده نشده است و آنها منتظر ظهور وی هستند. در میان اسباط دوازده‌گانه یعقوب، یهودیان بیشتر به نسل حضرت داوود (که از سبط یهودا بود) امید دارند تا خداوند آن نبی را در میان این نسل برانگیزد. چه اینکه اکنون فقط سه سبط از اسباط یهود بر روی زمین زندگی می‌کنند یعنی سبط لاوی، یهودا و بنیامین. نُه سبط دیگر به سان قوم لوط و عاد و ثمود منقرض شده‌اند.

اما اگر قول دین اسلام را صادق بدانیم و آن ذبیح اسماعیل باشد، آنگاه حضرت رسول‌الله(ص) همان پیامبری است که انبیاء وعده آمدنش داده‌اند. چنانکه از خود آن حضرت نیز منقول است که فرمود: أنَا ?بنُ ?بذَّبیحَیْن. و آنچنان که از حضرت امام صادق(ع) منقول است مراد از این دو ذبیح، حضرات اسماعیل و عبدالله بن عبدالمطلب هستند که هر دو در معرض ذبح بوده، به فضل خدا نجات یافته‌اند.[5] بنا بر این نظر، یهودیان و مسیحیان بایست به حضرت رسول ‌الله(ص) ایمان می‌آوردند. و به تبع می‌توان گفت که تمام ظلم‌ها و جنگ‌هایی که در زمین رخ داده و می‌دهد ریشه در همین عدم پذیرش دارد. به عبارت دیگر اگر یهودیان به جای دشمنی کردن با حضرت رسول اکرم(ص)، به آن حضرت ایمان می‌آوردند، هم خود در دنیا و آخرت رستگار می‌شدند و هم صلح و رحمت در جهان گسترش می‌یافت.

یهودیان در صدر اول به مشرکان مکه آموختند که چطور خلافت را از مسیر اصلی‌اش منحرف کنند و منصب پیامبر را غصب نمایند. اگر اینچنین نمی‌شد و مردم بلافاصله پس از رحلت پیامبر با حضرت علی(ع) بیعت می‌کردند دین اسلام، عالمگیر می‌شد و تمام اختلافات و گمراهی‌ها از میان می‌رفت، درست به همانطور که انبیاء وعده کرده بودند. اگر خلافت در جای خود قرار می‌گرفت، بعد از حضرت علی(ع) فرزندان او یک به یک هر کدام پنجاه، صد یا دویست سال حکومت می‌کردند تا قیامت. در این صورت، دیگر غیبت امام زمان(عج) رخ نمی‌داد و مردم به همان نعمت و رحمت‌های زمان ظهور، در زمان خود حضرت علی(ع) نائل می‌شدند. حتی اگر کوفیان بیعت خود را با امام حسین(ع) نمی­‌شکستند باز هم حکومت عدل با کمی تأخیر برپا می‌شد و خلافت به جای خود باز می‌گشت و این فیض مستدام می‌گشت.

در اینجا باید متذکر شویم که غیبت امام دوازدهم یک مسئله ثانویه در دین اسلام است. یعنی چون خلافت جانشینان حقیقی پیامبر(ص) به منصّه ظهور نرسید لذا بداء صورت گرفت و آن وعده انبیاء بر یکی از فرزندان حضرت رسول الله(ص) یعنی بر امام دوازدهم منطبق شد و ماجرا به این صورت کنونی درآمد. اکنون نیز هرگاه که مردمان در هیئت جمعی خود به این نتیجه برسند که مشکلات بشر فقط از طریق خداوند و منجی او حل و فصل خواهد شد آنگاه حضرت مهدی(عج) خواهد آمد. برای توضیح بیشتر به مقاله مستقل راقم رجوع کنید: اگر امام علی(ع) خلیفه بلافصل بود...


پیامبر موعود کیست؟

دلایل بسیاری وجود دارد که آن نبی موعود همان حضرت رسول الله­(ص) است. در کتاب تلمود که نوشته علمای یهود است، زمان آمدن آن نبی به سال‌شمار و تقویم عبری پیشگویی شده است که پس از تبدیل به تواریخ رایج، بر اوائل قرن ششم میلادی منطبق می‌شود.[6] حتی در آنجا مکتوب است که ماشیح از سرزمین عرب خواهد برخاست (نگا. گنجینه‌ای از تلمود، فصل دوازدهم). لهذا از حدود دویست سال قبل از بعثت پیامبر، قبایلی از یهود با خودپسندی وافری که در این قوم بوده و هست، طبق نشانه‌ها به یثرب و اطراف آن کوچ کردند تا آن نبی موعود از میان فرزندان ایشان متولد شود!

در حدود چهل خصوصیت از پیامبر خاتم در تورات و صحف انبیاء مذکور گشته است و به همین سبب است که قرآن می‌فرماید «ایشان محمد را همچون فرزندان خود می‌شناسند» (انعام/ 20 ـ بقره­/ 146). تنها چیزی که یهودیان انتظار نمی‌بردند این بود که حضرتش از قوم عرب باشد و نه از یهود. هرچند که وفق تورات کنونی حضرت موسی(ع) وقتی که بنی‌اسرائیل را از مصر بیرون آورد، به ایشان بشارت داد که خداوند آن نبی را از میان «برادران شما» بر خواهد انگیخت (و نه نسل شما!) و در ادامه فرمود که آن نبی سخن خدا را با گوش می‌شنود و با دهان تکلم می‌کند و از نزد خود چیزی نمی‌گوید و هر کس وی را نشنود خداوند از او مؤاخذه خواهد کرد.[7]

مسیحیان در این میانه اعتقاد دارند که حضرت عیسی(ع) همان ماشیح موعود و آن نبی اعظم و رسول خاتم است. یهودیان نه‌تنها این عقیده را نمی‌پذیرند بلکه به گزاف، حتی نبوت عیسی(ع) را قبول ندارند و نعوذاً بالله او را یک نبی کذبه و انسانی دروغگو تلقی می‌کنند. البته مواردی در همین اناجیل کنونی وجود دارد که بر خلاف این اعتقاد مسیحیان شهادت می‌دهد. مثلاً وفق انتهای باب 22 انجیل متی، حضرت عیسی(ع) با کاهنان و کاتبان یهود محاجّه کرده است که چرا شما بر خلاف قول خداوند به مردم اینچنین تعلیم می‌دهید که آن نبی بایست از نسل داوود بیاید؟ آنگاه آن حضرت با استناد به عبارتی از مزامیر داوود برای کاهنان یهود استدلال فرمود که ماشیح از نسل داوود(ع) نخواهد آمد و آنها نتوانستند پاسخی به او بدهند. لهذا حضرت عیسی(ع) که از نسل داوود است، به طریق اولی ماشیح نیست. چه اینکه آن حضرت خصوصیات متعدد ماشیح را که در عهد عتیق خصوصاً صحیفه اشعیاء آمده دارا نبوده است. مثلاً ماشیح یک نبیِ امّی و درس­‌ناخوانده از ذریه ابراهیم(ع) و از نسل ذبیح او است، صاحب شریعت (فقه) است، حکومت تشکیل می‌دهد و برای استقرار دین خدا ‌جنگ می‌کند، همسر دارد و فرزندانی که پس از وی جانشینش می‌شوند و غیره.

پولس کسی بود که کمی پس از حضرت عیسی، وی را همان ماشیح موعود قلمداد کرد و این موضوع در سفرهای تبلیغی او که در کتاب اعمال رسولان (از مجموعه عهد جدید مسیحیان) آمده، به وضوح پیداست. او اول بار در دمشق این ادعا را مطرح کرد (اعمال رسولان 9/ 20) و همچنین در یونان و روم بر این امر صحه گذاشت و مکرراً اینچنین بشارت داد. پولس همچنین بر خلاف تعالیم حواریونِ صدیقِ حضرت عیسی، وی را به دار آویخته و مصلوب قلمداد می­‌کرد. در حالیکه این دو قول با هم معارض هستند. یعنی اگر عیسی ماشیح است، لزوماً بایست پیروز و مظفر باشد (و نه مصلوب و مقتول)، و اگر مصلوب و به دار آویخته باشد، وفق تورات چنین شخصی ملعون است (سفر تثنیه 27/ 26) و او نمی‌تواند ماشیح باشد. البته پولس در نامه خود به غلاطیان، به همین عبارت از تورات استناد کرده و عیسی را ملعون خوانده است (غلاطیان 3/ 13). لکن استدلال او اینچنین است که «عیسی بر دار رفت و ملعون شد (!!) و لعنت ما را به خود گرفت، تا ما که از این پس می‌خواهیم به شریعت موسی عمل نکنیم ملعون نشویم، چونکه موسی یهودیانی که به اعمال شریعت عمل نمی‌کنند را لعنت کرده است» (با استناد به سفر تثنیه 27/ 26). لهذا یکی از سخنان کلیدی ما در خصوص مسیحیت این است که حساب عیسی(ع) را بایست از پولس که بنیانگذار مسحیت کنونی بوده است جدا کنیم و به تعالیم خود حضرت عیسی(ع) بپردازیم. برای شناخت بیشتر موضوع به مقاله دیگر راقم مراجعه کنید:  چرا پولس فرستاد? حضرت عیسی(ع) نیست؟

ماجرای بزرگ‌ترین دروغ های تاریخ


نقاشی رامبراند از ابراهیم(ع) و ذبیح


بزرگ‌ترین دروغ­‌ها در این جهان

بنا بر آنچه مذکور گشت، سه دروغ بزرگ در عالم سر منشأ تمام مفسده‌ها گشته و جنگ‌های مذهبی و ظلم‌های بسیاری را دامن زده است. این سه دروغ عبارتند از: اولاً تغییر و تبدیل نام ذبیح از اسماعیل به اسحاق، و ثانیاً ماشیح (نبی خاتم) دانستن عیسی، و ثالثاً مصلوب دانستن آن حضرت. در خصوص دو مورد نخست به همین مقدار کفایت می‌کنیم. اما درباره مصلوب نشدن حضرت عیسی(ع) به مقاله پیشین راقم مراجعه کنید: نقدی بر مصائب خرافی مسیح(ع)

تورات کنونی، در این خصوص که چرا ابراهیم(ع) در نزد خداوند ارج و قرب دارد و چرا زمین فلسطین به او داده شده سخنی نمی‌گوید. لکن در سفر پنجم تورات از حضرت موسی(ع) نقل است که قومش را تحذیر می‌داد که در دل خود گمان مبرید که خداوند به سبب عدالت و نیکویی تو این زمین (فلسطین) را به شما بخشیده است بلکه این امر به دلیل نیکویی پدران تو یعنی ابراهیم و اسحاق و یعقوب (علیهم السلام) بوده است (سفر تثنیه 9/ 4 تا 6 ــ 10/ 15)

ارج و قرب ابراهیم در نزد خداوند متعال، به سبب بت‌شکنی او بوده است. در تورات کنونی بت‌­شکنی آن حضرت و جدل‌های او با نمرود و قصد آن حاکم ملعون برای سوزانیدن ابراهیم(ع)، مغفول است. هرچند که استنکاف ابراهیم(ع) از پرستش بتان و محاجّه‌اش با نمرود، در تلمود آمده است (برشیت ربا 38/ 18. به نقل از دکتر ا. کهن، گنجینه‌ای از تلمود،‌ ص 28). این مسئله، نشان می‌­دهد که علما و کاتبان ایشان، گرچه بت­شکنی حضرت ابراهیم(ع) را از تورات انداخته‌اند اما نمی‌­توانسته‌اند این حقیقت را بالکل دور انداخته و فراموش کنند. لهذا اقوال قرآن مجید در این خصوص صادق آمده و باید قدر دانسته شود.

وفق قرآن و تورات، خداوند ابراهیم(ع) را بعد از نبوت و آزمون‌های بسیار به «دوستی» خود برگزید و او به مقام «خلیل‌الله» بار یافت. در قرآن علاوه بر اینها، مذکور است که خداوند وی را «امام» و الگوی تمام مردم جهان (بقره/ 124) و اسوه حسنه ایشان (ممتحنه/ 4) قرار داده، و بدین وسیله آن حضرت را در جهان شهرت بخشید. نام مبارک حضرت ابراهیم(ع) 69 مرتبه در قرآن کریم مذکور آمده است و حتی حضرت رسول الله(ص) موظف شده است تا پیرو شریعتی باشد که خداوند به حضرت ابراهیم(ع) عطا کرده است (نحل/ 123 ـ آل‌عمران/ 95 ـ نساء/ 125. همچنین نگا. بقره/ 130 و 135 و 136 ـ آل‌عمران/ 65 و 67 و 68 و 84 ـ شوری/ 13).


امیر اهوارکی


[ یکشنبه 93/7/13 ] [ 12:58 عصر ] [ مشهدی زاده ] [ نظرات () ]

 

انگلستان که از زمان قرارداد 1907 جنوب ایران را سهمیه خود می‌دانست. در سال 1915 که جهان درگیر جنگ جهان اول بود، اوضاع جهانی را مناسب تاخت و تاز به منطقه جنوب ایران دانست.

 رئیسعلی دلواری پسر زائر محمد و خانم شاهی (شهین) بود. زائر محمد کدخدای دلوار مردی متدین، که فرزندانش را بر اساس احکام اسلامی تربیت نمود. وی همزمان با آغاز جنگ جهانی اول در کنار فرزندش رئیسعلی و دیگر مردم تنگستان به جنگ با قوای انگلستان پرداخت. البته زائر محمد بیشتر در تدارکات جنگ کمک می‌کرد و کمتر در درگیری‌ها شرکت می‌نمود. پس از شهادت فرزندش رئیسعلی، به وی لقب معین‌الاسلام اعطاء شد.

در مورد تاریخ تولد رئیسعلی دلواری ضابط و کدخدای دلوار همانند دیگر موارد مربوط به زندگی اولیه او اطلاع دقیقی وجود ندارد. غالب مورخان تاریخ تولد وی را مشخص نکرده‌اند و فقط به این موضوع اشاره نموده‌اند که هنگام شهادت 34 سال داشته است (در این مورد نیز اتفاق نظر بین مورخان وجود ندارد و بعضا سن وی را هنگام شهادت 30 سال دانسته‌اند) در دستخطی که پشت جلد قرآن متعلق به زائر محمد (پدر رئیسعلی) موجود بوده است نیز سن رئیسعلی هنگام شهادت 34 سال ذکر شده است. به نظر می‌رسد تاریخ تولدش را باید 1299ق/ 1259ش/ 1881م در روستای دلوار دانست. از دوران کودکی رئیسعلی اطلاعات کمی وجود دارد. تحقیقات انجام شده نشان از آن است که وی بر اساس عرف جامعه آن روز ایران با قرآن کریم و دیوان حافظ و شاهنامه فردوسی و دیگر منابع ادب فارسی در مکتبخانه آشنا شده است. رئیسعلی در فنون تیراندازی و اسب سواری زیر نظر پدرش زائر محمد استعداد زیادی از خود نشان داد.(1) وی چهار بار ازدواج کرد و از همسر سوم خود پسری به نام عبدالحسین معروف به بهادر به دنیا آمد. از بهادر که چند سال پیش درگذشت دختری به نام گل‌اندام باقی مانده است.(2)

 رئیسعلی دلواری

رئیسعلی از اوان جوانی با عرق مذهبی و ملی که داشت نسبت به وقایع و اتفاقاتی که در ایران می‌گذشت احساس مسئولیت می‌کرد و با تمام توان نسبت به آن موضعگیری می‌کرد و عکس‌العمل نشان می‌داد. در دوره پادشاهی محمدعلی شاه قاجار، قرارداد 1907 کشور ایران را بین دو کشور انگلیس و روسیه تقسیم کرد. حرکت عمومی آزادیخواهان به رهبری علما بر علیه این قرارداد، عکس‌العمل محمدعلی شاه و در پی آن به توپ بستن مجلس شورای ملی توسط لیاخوف روسی را در تاریخ 23 جمادی‌الاولی 1326 در پی داشت و فشار زیادی بر مردم وارد آمد که از این دوران به استبداد صغیر یاد می‌شود. زندان و تبعید آزادیخواهان و قتل و کشتار مردم، حکم جهاد علما را در پی داشت. تبریز، رشت، اصفهان، فارس و دیگر مناطق ایران، صحنه رویارویی مردم با عوامل استبداد گشت. در بوشهر آیت‌الله سید مرتضی علم‌الهدی اهرمی با اعلام حکم جهاد مردم را به ایستادگی در برابر عوامل استبداد دعوت نمود. رئیسعلی دلواری نیز با همکاری دیگر آزادیخواهان از جمله میرزا علی کازرونی به رویارویی با مستبدین برخاست و با تفنگچیان تنگستانی، گمرک و دیگر ادارات دولتی را در اختیار گرفت و موقعیت مشروطه‌طلبان را در جنوب کشور مستحکم نمود. (3)
 
محمدحسین رکن‌زاده آدمیت در کتاب فارس و جنگ بین‌الملل اول می‌نویسد:

      ... اولین ظهور حُسن ملکاتش (رئیسعلی) در زمان استبداد صغیر شد. به این معنی که پس از آنکه اهالی بوشهر به تحریک و تهییج میرزا علی کازرونی و پیشوائی سید مرتضی پیشنماز اهرمی از اداء مالیات به مامورین دولت استنکاف ورزیدند و برای قبضه بوشهر از طرف ملت مجبور به دعوت اهالی تنگستان شدند. مرحوم رئیسعلی‌خان بر حسب تقاضای کازرونی با یک عده صد نفری تفنگچی به بوشهر آمده و پس از تصرف گمرک و سایر ادارات دولتی محافظت مال‌التجاره‌ای که در گمرک بود و قیمت آنها بالغ بر دو میلیون تومان می‌شد به او واگذار شد و به شهادت کسانی که در آن وقت متصدی امور داخلی گمرک بودند که از جمله موسس‌خان است یک سیر شکر یا یک گره منسوجات حیف و میل نشد و این معنی موجب تعجب و تحیر مردم شد که چگونه در نتیجه درستکاری و امانت‌داری مرحوم رئیسعلی‌خان یک نفر از تفنگچیان به اجناس مذکور دستبردی نزدند. (4)
 
انگلستان که از زمان قرارداد 1907 جنوب ایران را سهمیه خود می‌دانست. در سال 1915 که جهان درگیر جنگ جهان اول بود، اوضاع جهانی را مناسب تاخت و تاز به منطقه جنوب ایران دانست. هدف بریتانیا از این عملیات نظامی جلوگیری از نفوذ آلمان و عثمانی، سرکوب قبایل عشایر جنوب و دسترسی به خلیج فارس بود. بریتانیا برای رسیدن به اهدافش در مارس 1915با بهانه قرار دادن ارتباط کنسولگری آلمان در بوشهر با تنگستانیها و تحریک آنان علیه انگلیسی‌ها، اقدام به محاصره کنسولخانه آلمان و دستگیری و تبعید کنسول دکتر هیستمان و هرآیزنهوت رئیس تجارتخانه ونکهاوس به هندوستان نمود. تعرض به خاک ایران، خشم ایرانیان را در پی داشت. در 12 ژوئیه 1915 رئیسعلی در یک حمله ضربتی در نزدیکی تنگک زنگنه، نایب کنسول انگلیس در بوشهر و تعدادی از سربازان هندی را کشت. 

انگلیسی‌ها به بهانه وقوع این حادثه و حوادث دیگر در 8 اوت 1915 بوشهر را اشغال نمودند. رئیسعلی با جنگهای نامنظم ضربات سهمگینی به دشمن وارد نمود. (5) انگلیسی‌ها که دشمن اصلی خود را رئیسعلی می‌دانستند از طریق نمایندگان حیدرخان حیات داودی سعی در تطمیع وی نمودند و پیشنهاد چهل‌هزار پوند در قبال خودداری از قیام علیه قوای بریتانیا را ارائه نمودند. اما رئیسعلی این پیشنهاد شرم‌آور را نپذیرفت و اعلام کرد: «چگونه بیطرفی اختیار کنم در حالیکه استقلال ایران در معرض خطر جدی قرار گرفته است». (6)
 
محمدحسین رکن‌زاده آدمیت در رمان تاریخی دلیران تنگستان می‌نویسد:

        رئیسعلی یک نفر ایرانی تحصیل کرده و دانشمند اروپا دیده (!) نبود، اما ایرانی غیرتمند و عاقلی بود که نخواست تا او زنده است دشمنان، وطن عزیزش را پایمال سم ‌ستوران نمایند. رئیسعلی در میدان کارزار جان داد در حالی که وزراء و بزرگان آن عصر حتی شهریار آن دوره‌ ایران در تهران مشغول عیاشی‌های شبانه روزی خود بودند! و امثال رئیسعلی را یاغی و طاغی می‌نامیدند!!.(7)
 
سرانجام رئیسعلی در شب 12 شهریور 1294/ 23 شوال 1333/ 3سپتامبر 1915 در شبیخون به نیروهای انگلیسی در محل تنگک مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. در ابتدا جنازه رئیسعلی در محلی به نام "کله بند" به رسم امانت دفن شد. شش ماه بعد تابوت وی را به نجف اشرف انتقال داده و در قبرستان وادی‌اسلام به خاک سپردند. (8)
 
جهت آشنائی با طرز تفکر شهید رئیسعلی دلواری از مبارزه با قوای انگلیسی متن کامل نامه وی به آیت‌الله محمدحسین مجتهد برازجانی در 11 جمادی‌الاول 1333 آورده می‌شود:

              قربان حضور باهرالنورت گردم. ای بفدای همت و غیرت و شجاعتت گردم. می‌دانم مردم در این کار چندان مساعدت و همراهی نمی‌کنند و بنده هم پابست کرده‌ام که نظرم بسوی ایشان است. هر آینه پای حضرت مستطاب عالی و امید از آن وجود مبارک که در حقیقت مجسمه شرف و وطن و اسلام‌خواهی است نداشتم هر آینه تا حال پروانه‌وار خود را فدای ملت و وطن و اسلامیت کرده بودم. همین قدر اطمینان از حضرت مستطاب عالی دارم که روز مصائب از خط بیرون نمی‌روید و جان را ناقابل می‌دانید نه مانند اشخاص راحت‌طلب تنبل، راحت این دنیای فانی را بهیچ نمی‌شمارید. قربانت گردم درجه بهشت پیدا کردن و شربت شهادت را داوطلبانه خواستن باید همتی عالی و عزمی راسخ داشت و بهای درجه عالی و نعیم اخروی و نام نیک ابدی بغیر از جان شیرین نیست. نه آن که مرعوبانه هر وقت طرف مقابل مثل گربه خود را ساخت و مومو کرد مثل موش بدوند. اینگونه احساسات قابل همدردی با اسلام و وطن نیست و در تاریخ دنیا چنین اشخاص را ننگ عالم انسانیت دانسته‌اند. امروز روزی است که هر کس ادعای شرف و اسلامیت و وطن‌پرستی دارد باید امتحان داده از بوته امتحان بی غل و غش بدر آید. چنان چه عقلاء فرموده‌اند:
             خوش بود گر محک تجربه آید به میان       تا سیه‌روی شود هر که در او غش باشد 

              انگلیسیها انتشار می‌دهند که «فلانی حمایت به قنسول جرمن دارد» بحول و قوه خداوندی از هیچکس اندیشه و باک ندارم. می‌خواهند به تشر بنده را بترسانند کما اینکه تلگراف تهدیدآمیز بحضرت مستطاب عالی کرده بودند. در حقیقت جوابی که از طرف ذیشرف در جواب تلگراف ایشان صادر شده بود بقدری مشعوف شدم که خداوند عالم حد آن را می‌داند. همین جواب بود که فرموده‌اید. آفرین آفرین آفرین خدای بر شما باد. شایسته است که عموم اهالی فارس و خلیج بداشتن وجود مبارکی مثل حضرتعالی که در این موقع اینگونه جواب قانونی دندان‌شکن به اجانب داده‌اید فخر و مباهات نماید. خدایت در همه حال از بلا نگهدارد. استدعا دارم یک ذره فروگذاری نفرمائید. اگر از مردم مأیوس شده‌اید که همراهی ندارند اجازه بفرمائید تا خودم هنگامه بلند کنم و دست بکار شوم. قربانت شوم. هر آینه خودمان درست بکار شده بودیم الان بصره خالی شده و در شمار مجاهدین محسوب بودیم. به بوشهر هم نمی‌توانند اردو پیاده کنند، در صورتی که خودمان نزدیک و مواظب آنها باشیم، چرا که بنده به خوبی اینها را می‌شناسم. هر آینه فی‌الجمله حمله‌ای به عساکر ایشان در قلعه بهمنی شده بود الان بصره خالی بود. قوه و مخارج از بوشهر جهت آن‌ها حمل می‌شود. اگر خودمان به همین حالت باقی بمانیم مسلم است که هیچکاری نمی‌کنیم و هیچ حمایتی به علمای عراق هم نکرده‌ایم و در آینده نام خودمان را به بی‌حسی و بی‌دیانتی ثبت تاریخ دنیا خواهیم دید. کسی که حکم سخت از علماء دیده باشد و حکم امام باشد و جنگ نکند بهانه آن چیست؟ الان در کربلا و نجف در جنگ تمام علماء و پیشوایان دین ما در جهاد آب چشمان خود می‌خورند و امیدهای کلی از ماها داشتند که خیال می‌کردند به ورود حکم تمام اهل دشتستان و تنگستان دست بکار می‌شوند الحمدالله از این طرف هم مأیوس شدند چنانچه تا بحال خدمت آقای حاج سید غلامحسین عریضه عرض کرده‌ام جانب خدا بکلی جواب نکرده‌اند. همین قدر با خود خیال کردم که بنی‌هاشم در مدینه بسیار باقی ماند، جز حضرت سیدالشهداء که به تنها در صحرای کربلا با لب تشنه شهیدش کردند و در کوفه حبیب ‌بن مظاهر به تنهائی به یاری آن امام مظلوم حرکت کرد . قربانتم آخر کار همینطور می‌بینم. هفتصد نفر تفنگچی سوای دستگاه سرکار زائر خضرخان حاضر و آماده است که اینها از بنده دور نیستند هر وقت بخواهیم تمام حاضر و مستعد می‌باشد. خوب ملاحظه فرمائید روزی بهتر از امروز برای اهالی ایران فراهم نمی‌آید. یکطرف دولت آلمان یک طرف دولت اطریش عثمانی چه کارها بر سر انگلیس و روس و فرانس آورده‌اند. دیگر انگلیس چه عضوی دارد که ماها باید از آنها بترسیم. و از اینطرف هم حکم محکم علمای اعلام بر وجوب جهاد. البته خدا با ماست و فتح و نصرنصیب جیش اسلام خواهد بود. در خانه نشستن خودمان و راحت‌طلبیدن تمام وسوسه شیطان می‌باشد. مستحق آن نیستیم که خدا و رسول را از خود خشنود سازیم. روس و انگلیس حق دارند اگر خودمان هیچ کاری نکنیم و آسوده بنشینیم چرا که همه نوع احترام به بقعه مقدس امام ثامن در شمال و احترام به منبر سیدالشهداء در جنوب کردند. در بمباران دلبار کارهای خوب کردند. تف بما. تف بما. قربانت بروم هوش ندارم که شرح حالات به درستی عرض نمایم و مصدعت زیاده از این نمی‌شوم. خیلی میل به دست‌بوسی و زیارتت دارم. نمی‌دانم به چه قسم به این آرزو نائل شوم.
             از خداوند جلی توفیق می‌خواهد علی 
 
با مصوبه شورای عالی انقلاب روز 12 شهریور، سالروز شهادت رئیسعلی دلواری به نام «روز مبارزه با استعمار انگلیس» نامگذاری شده‌ است.

 


[ پنج شنبه 93/6/13 ] [ 12:17 عصر ] [ مشهدی زاده ] [ نظرات () ]

می‌خواهم یادداشتی بنویسم متفاوت با تمامی نوشته‌های پیشین. موضوع این یادداشت، در واقع وصف یک بنده خداست که از مردان بنام روزگار است؛ یعنی برادر پاسدار سرلشکر حاج‌قاسم سلیمانی. این نوشته وصف‌گونه، نه از برای برادر سلیمانی که او نه‌تنها نیاز به توصیف قلمی چون من ندارد، بلکه شاید این نوشتار خاطرش را نیز بیازارد که از پیش عذر تقصیر طلب می‌کنم.

می‌‌نویسم چون من و دیگر برادران از خیل عظیم پاسداران و به‌ویژه پاسداران جوان، به چنین نوشته‌هایی سخت نیازمندیم.

انگیزه برای نوشتن در این باره را، اتفاقاً سوال یکی از همین پاسداران جوان در من ایجاد کرد. چندی پیش توفیق حضور در جمع تعدادی از برادران پاسدار نیروی زمینی سپاه در آموزشگاه امام رضا(ع) مشهد مقدس را با موضوع تحولات منطقه داشتم.

پس از پایان برنامه به رسم همیشه، چند نفر از پاسداران برای طرح سوالات فراجلسه‌ای اطرافم حلقه زدند و در این میان، یکی از برادران پاسدار جوان که به قول معروف در دهه اول خدمت بود، سوالی کرد با صدایی رسا، اما متفاوت از سوالات دیگران. او سوال کرد؛ این سرلشکر سلیمانی کیست و چه کار کرده و چگونه کار می‌کند که اینهمه موفق است و معروف شده؟

با دقت در لحن سوال و چهره زیبای پاسداری‌اش، در همان لحظه اینگونه به ذهنم خطور کرد که این سوال را از باب کشف الگو می‌کند و در واقع دوست ‌دارد حاج‌قاسم را بیشتر بشناسد و او را الگوی پاسداری‌اش در این زمانه قرار دهد. به طور قطع این سوال با انگیزه‌های متفاوت، سوال بسیاری از پاسداران، بسیجیان و مردم عادی هم است.

وقتی رسانه‌ها و شبکه‌های مختلف به‌ویژه در فضای سایبر، به انتشار مطالبی در وصف حاج‌قاسم از زبان دوستان و به‌ویژه دشمنان می‌پردازند، طبیعی است که افرادی چون این برادر پاسدار، علاقه‌مند گردند با انگیزه پیش‌گفته، حاج‌قاسم را بهتر بشناسند.

وقتی در رسانه‌ها مطلبی از قول «بیزنس اینسایدر» مأمور سابق سیا منتشر می‌شود که می‌گوید: «قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران، قدرتمندترین فرد خاورمیانه است»، همه دوست دارند این مرد قدرتمند را بشناسند.



وقتی در پی انتشار نامه معروف و بهنگام سرلشکر سلیمانی به سران گروه‌های مقاومت در خلال جنگ اخیر غزه «عبدالباری عطوان» نویسنده عرب طی مقاله‌ای در ارزیابی این نامه می‌نویسد: ‌ «این نامه باعث هراس اسرائیل و سردرگم شدن سران عرب شده است»، خیلی‌ها دوست دارند با نویسنده این نامه بیشتر آشنا شوند.

وقتی یک فرمانده نظامی عراقی به آسوشیتدپرس می‌گوید: «اگر مشورت‌های نظامی ایران و سرلشکر سلیمانی نبود ما سامرا را در مقابل تروریست‌ها از دست می‌دادیم» و در بخش دیگری از این گفت‌وگو همین مقام عراقی می‌گوید: «سلیمانی می‌خواهد همان‌طور که دمشق را برای اسد نگه داشت، بغداد و سامرا را هم حفظ کند.» خیلی علاقه‌مند می‌شوند این پاسدار شجاع انقلاب اسلامی را که در این زمانه، نجات‌‌بخش سوریه و عراق از شر گروه‌های تروریستی و حامیان منطقه‌ای و بین‌المللی آن‌ها شده، بهتر و بیشتر بشناسند.

آری وقتی ارزیابی بسیاری از راهبردسازان و تحلیل‌گران بنام در جهان و منطقه‌ای که سرلشکر سلیمانی در یک دهه اخیر، نقش مهمی را در به شکست رساندن تمام نقشه‌های غرب و به‌ویژه آمریکا در منطقه غرب آسیا و خصوصاً در دو کشور عراق و سوریه داشته و نقش مهم او در پیروزی‌های حزب‌الله لبنان در جنگ 33 روزه و گروه‌های مقاومت فلسطین در جنگ‌های 22 روزه‌، هشت‌روزه و 51 روزه اخیر غزه بی‌بدیل است.

همه می‌خواهند با چهره این استکبارستیز واقعی دوران که بیشتر آشنا شوند. آری وقتی همه می‌شنوند که یک سناتور آمریکایی در مجلس آمریکا از روی عصبانیت و از سر استیصال برخلاف عرف و سیاست فریاد می‌زند: «سرلشکر سلیمانی را باید ترور کرد»، همه می‌خواهند با این سرلشکر سپاه اسلام که اینگونه، آمریکایی‌های مغرور، ظالم و آدم‌کش را به ستوه آورده، بیشتر آشنا شوند.

من در پاسخ به آن برادر پاسدار، به‌اجمال در وصف سرلشکر سلیمانی، نکاتی را گفتم که در اینجا با نکاتی اضافه و شرحی بیشتر بازگو می‌کنم.

سردار سلیمانی، از یادگاران دوران دفاع مقدس و یادآور حماسه‌آفرینان همرزمش سرداران شهید خرازی، همت، باکری، زین‌الدین، کاظمی و... است. حاج قاسم کسی است که آنچه را از دوران دفاع مقدس در پرتو مجاهدت به دست آورد، حفظ کرد و ارتقا بخشید.

حاج قاسم یک پاسدار است که از پاسداری خود، براساس فرموده حضرت امام خمینی(ره) خوب پاسداری کرد و اکنون از تمام شاخص‌های یک پاسدار مطلوب در تراز انقلاب اسلامی برخوردار است. او پاسدار است به همان معنایی که در اساسنامه سپاه آمده: «پاسدار فردی است که برای جهاد همه‌جانبه در راه خدا و نگهبانی از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن به‌عنوان وظیفه شرعی به عضویت سپ‍اه درآمده باشد.»                                                                                                                                            


آری وقتی حاج‌قاسم پس از دفاع مقدس، بر حفظ روحیه جهادی‌اش پای فشرد و با تمام توان به جهاد با دشمنان اسلام و بشریت پرداخت و در این مسیر، صدق و صفای خود را برای جانبازی و شهادت تحت امر ولایت الهی ولی‌فقیه زمان، حضرت امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) به اثبات رساند، مصداق بارز کسانی شد که حضرت علی(ع) در وصف آنها فرمود: «ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه‌الله لخاصه اولیائه» حاج قاسم به‌خوبی می‌داند که کار دین و دنیا جز با جهاد درست نمی‌شود؛ از این رو در نظرش جهاد بزرگ و ارزشمند است.

برادران پاسدار و عزیزان بسیجی و همه کسانی که دوست دارند حاج‌قاسم را بهتر و بیشتر بشناسند، باید بدانند که او پاسداری است که روح و حقیقت پاسداری را آنگونه که رهبر عزیزش خواسته، درک کرده و همواره مورد توجه قرار می‌دهد.

حاج قاسم سلیمانی کسی است که پاسداری در نظام مقدس جمهوری اسلامی را برای خود یک توفیق بزرگ می‌داند، همانطور که رهبر عزیزش، امام خامنه‌ای خطاب به پاسداران فرمودند: «این توفیق و افتخار بزرگی برای شما برادران است... پاسدار عنوان بسیار والایی است؛ این عنوان را با خصوصیاتش، در وجود و در دل و روح و ذهن‌تان حفظ کنید. این برای انقلاب ضروری است.»

کسانی که با حاج‌قاسم سلیمانی کار کرده‌اند و از نزدیک او را می‌شناسند، شهادت می‌دهند که ایشان پاسداری است با تمام آن ویژگی‌هایی که برای یک پاسدار، موردنظر حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری است. باخدا بودن، تقوا پیشه کردن، اخلاص، خودسازی، راز و نیاز با خدا، معرفت دینی و بصیرت سیاسی، عقلانیت و تدبیر، استقامت در راه خدا، خستگی‌ناپذیری، سخت‌کوشی، پرهیز از دنیاطلبی، تلاش برای جلب رضایت الهی، انضباط انقلابی، رعایت حقوق مردم، توجه به خانواده، مجموعه‌ای از ویژگی‌های‌ مورد نظر مقام معظم رهبری برای یک پاسدار است و این ویژگی‌ها در این مرد خدا در حد اعلی دیده می‌شود.

حاج قاسم با این ویژگی‌ها همان پاسداری است که حضرت امام(ره) در موردش فرمودند: «ای کاش من هم یک پاسدار بودم.» آری حاج قاسم با این ویژگی‌هایش، پشت دشمنان را به لرزه درآورده، آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها را در پیشبرد مقاصدشان در منطقه ناکام ساخته و تنها نامش روحیه‌بخش برای تک‌تک مجاهدان در محور مقاومت است.

اما همین حاج‌قاسم، خود را سرباز ولایت می‌داند و به رهبر عزیزش عشق می‌ورزد. او برای شهادت لحظه‌شماری می‌کند و از دیگران خواسته تا برای شهید شدنش دعا کنند. آری این مرد خدایی، به‌عنوان یک پاسدار تربیت‌شده در مکتب ولایت، الگوی شایسته‌ای برای همه آزادیخواهان جهان و به‌ویژه برای پاسداران جهان است.

آری در یک کلام، حاج قاسم مرد خداست و خدا با اوست که فرمودند: «من کان لله کان الله له»

* دکتر یدالله جوانی


[ سه شنبه 93/6/11 ] [ 9:48 صبح ] [ مشهدی زاده ] [ نظرات () ]
گروه تاریخ مشرق - تاریخ معاصر:سیاست‌های طاغوتی و ضددینی، همیشه یک دستاویز و عامل میدانی دائمی داشته‌اند: «فحشا». تاریخ معاصر ما هم از نمونه‌های این سیاست فحشا و فحشای در خدمت سیاست، کم به چشم خود ندیده است. از کودتای بیست و هشتم مرداد 1332 که گروهی از اراذل و اوباش به سرکردگی شعبان جعفری دست به دامان زنان بدنام شهر شدند تا دولت مصدق را سرنگون کنند، تا بهمن 57 که انقلاب اسلامی مردم ایران طومار محله بدنام شهرنو(1) و بدکاره‌ها و قوادان(2) آن را برای همیشه جمع کرد، فحشا به سیاست طاغوتیان خدمت کرده است. قلعه شهرنو و «خانم‌رییس»هایش مهم‌ترین بازیگران این سیاست بودند. عمده متن زیر از کتاب «خاطرات من و فرح پهلوی»، نوشته اسکندر دلدم، خبرنگار و کارمند پیشین روزنامه اطلاعات و نویسده کتاب‌های تاریخی برداشته شده است.

«پری بلنده» از خانم رییس‌های بسیار ثروتمند قلعه شهرنو بود. او زن لاغر و سبزه‌رویی بود که در خیابان اول قلعه شهرنو دو خانه بسیار بزرگ داشت و با مقامات بالای کشور صمیمیتی به هم رسانده و حتی با آن‌ها رفت و آمد می‌کرد. یک اتومبیل شورولت (مدل ایمپالا) سفید رنگ داشت که هر روز صبح راننده‌اش او را به شهرنو می‌آورد و شب‌ها هم پس از کار روزانه با همین اتومبیل به خانه‌اش می‌رفت.

پری بلنده با اداره تشریفات نخست وزیری و وزارت امور خارجه همکاری داشت و برای میهمانان خارجی که به دعوت رسمی شاه و یا نخست وزیر و یا وزارت امور خارجه به ایران می‌آمدند بساط فساد می‌چید و زنان و دخترانی را که در اختیار داشت به میهمانی‌های دربار و نخست‌وزیری و پارتی‌های مربوط به رجال و سردمداران رژیم می‌فرستاد.

پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!

تصویری از یکی از کاباره‌های قلعه شهرنو

در برابر ارائه این خدمات، پری بلنده و سایر سردسته‌های شهرنو از حمایت مسئولین بلندپایه کشور و روسای شهربانی و ساواک برخوردار بودند و هیچ کس جلودار آن‌ها نبود و هر کاری که می‌خواستند آزادانه انجام می‌دادند. دختران و زنانی که به لطایف‌الحیل وارد شهرنو می‌کردند مدت زیادی دوام نمی‌آوردند و به دلیل آنکه این بیچارگان از ساعات اولیه صبح تا نیمه‌شب مورد سوءاستفاده جنسی قرار داشتند دچار پیری زودرس شده و اکثریت قریب به اتفاق آن‌ها از فرط تالمات روحی به مواد مخدر (بیشتر استعمال هروئین) روی می‌آوردند و ظرف مدت کوتاهی چنان درب و داغان می‌شدند که زن بیست ساله، چهل ساله به نظر می‌رسید.

به همین دلیل زنانی که وارد قلعه شهرنو می‌شدند پس از یک سال یا حداکثر دو سال که فرسوده می‌شدند و دیگر قادر به جلب مشتری نبودند توسط سردسته‌ها از خیابان‌های شهرنو رانده شده و به کوچه‌ پس کوچه‌های انتهای خیابان دوم که مأمن فواحش هروئینی و اکثرا آلوده به بیماری‌های مقاربتی بود پناه می‌بردند.

سردسته‌ها برای جایگزین کردن زنان رانده شده به زنان جدید نیاز داشتند و به همین دلیل دور تسلسل فساد ادامه می‌یافت و هر روز به طرق مختلف دختران و زنان جدیدی را وارد این محله نفرین‌شده می‌کردند. در خانه‌های بعضی از این سردسته‌ها قلعه شهرنو نظیر پری بلنده، اشرف چهارچشم و شهلا آبادانی همیشه دختران و زنان کم سن و سال و جدید الورود حضور داشتند و هیچکس از این سردسته‌ها سوال نمی‌کرد که شما این زنان را از کجا وارد قلعه کرده‌اید؟

پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!

گردانندگان قلعه پس از انقلاب دستگیر و روسای
اصلی آن به حکم دادگاه انقلاب، اعدام شدند


من [اسکندر دلدم] پس از پیروزی انقلاب، وقتی پری بلنده، اشرف چهارچشم و چند تن دیگر از سردمداران فساد در قلعه شهرنو را به حکم آیت‌الله خلخالی دستگیر و بازداشت کردند با این افراد مصاحبه کردم و این اطلاعات را آن‌ها در اختیارم گذاشتند. همچنین وقتی کاخ ثابت پاسال، سرمایه‌دار معروف یهودی در انتهای خیابان جردن –نرسیده به چهارراه پارک وی به محل نگهداری و بازپروری زنان فریب‌خورده و جمع‌آوری‌شده از شهرنو اختصاص یافت، به آنجا رفت و با تعداد زیادی از آن‌ها گفتگو کردم.

اکثر این زن‌ها با دادن نشانی و آدرس‌های دقیق می‌گفتند که شهربانی و ماموران رژیم نه تنها از کارهای غیرقانونی آن‌ها ممانعت نمی‌کردند بلکه با دریافت مبالغ ثابتی حق و حساب و رشوه در طول ماه از زنان سردسته و خانه‌دارهای محله بدنام به صورت نوعی حقوق ماهیانه برای آن‌ها درآمده بود، زنان و دخترانی را که به هر علتی پایشان به کلانتری رسیده بود به سردسته‌های شهرنو معرفی می‌کردند.

در سال‌های دهه 1350، وزارت دادگستری برای حل و فصل دعواهای خانوادگی و رسیدگی به پرونده‌های کم‌اهمیت در کنار کلانتری‌ها، مراکزی به نام «شورای داوری» ایجاد کرده بود تا این گونه پرونده‌ها در همان کلانتری‌ها رسیدگی و حکم صادر شود و به این ترتیب از ازدحام در دادگستری و محاکم قضائی کاسته شود شاید باورنکردنی نباشد اگر بگویم که رییس شورای داوری کلانتری خیابان جمشید (که به خانه انصاف هم معروف بود) یکی از قوادین پرسابقه محله بدنام شهرنو بود.

سردسته‌های شهرنو در کلانتری‌ها و شوراهای داوری، عواملی داشتند که زنان مستعد و گرفتار مسائل خانوادگی و یا مشکلات مالی را شناسایی و در مدت رفت و آمد به کلانتری‌ و شورای داوری تحت تاثیر قرار داده و آن‌ها را تحریک به طلاق گرفتن کرده و نهایتا به فساد سوق می‌دادند. بی‌تفاوتی رژیم در برابر وجود یک مرکز بزرگ فساد در مرکز پایتخت و حتی حمایت مسئولین و افراد متنفذ از گردانندگان آن، روز به روز باعث جری‌تر شدن سردسته‌ها و قوادین شده و این اواخر حتی به طور علنی برای استخدام زنان و دختران در روزنامه‎‌های کثیرالانتشار آگهی دادند.

پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!

برخی از دختران جوان، با هزار فریب به قلعه آورده می‌شدند

در آن سال‌ها، موسسه اطلاعات نشریه‌ای هفتگی به نام جوانان امروز منتشر می‌کرد که یک نشریه جنجالی و عوام‌پسند حاوی مطالب سینمایی، ورزشی، اخبار و مطالب حادثه‌ای بود. [در سال 1356]، یک زن فریب‌‌خورده به دفتر مجله جوانان تلفن می‌کند و به سردبیر مجه جوانتان اطلاع می‌دهد که سفارش‌دهنده الان آگهی استخدام که هر شب در صفحه نیازمندی‌های یکی از رونامه‌ها چاپ می‌شود کسی نیست جز «پری بلنده»، سردسته معروف قلعه شهرنو! همین تلفن‌کننده ناشناس با اضطراب و با عجله توضیحات مختصر دیگری می‌دهد و تلفن را قطع می‌کند.

براساس اطلاع او، پری بلنده شب‌ها در روزنامه‌های کثیرالانتشار و پرتیراژ کشور آگهی استخدام ماشین‌نویس، تلفنچی و منشی زن و دختر می‌داده و وقتی زنان و دخترکان جویای کار برای استخدام به محلی که برای به فریب کشاندن زنان و دختران معصوم تدارک دیده شده بود مراجعه می‌کردند، پری بلنده و عواملش این زنان و دخترکان را بازی می‌دادند و می‌آوردند و می‌بردند تا سرانجام به مقصود خود برسند و طعمه به دام افتاده را وارد قلعه شهرنو کنند.

در دفتر مجله جوانان امروز، دختر جوانی به عنوان تلفنچی و منشی تحریریه کار می‌کرد به نام «سلیقه». خانم سلیقه را مامور می‌کنند تا با تلفن مندرج در آگهی روزنامه تماس بگیرد و تقاضای کار کند. خانم سلیقه که به خوبی توجیه شده بود  نقشش را خوب بازی می‌کند و جهت مصاحبه حضوری دعوت می‌شود. محمدرضا رفیع‌زاده و کاویانی [خبرنگار و عکاس اطلاعات] هم دورادور و دوربین به دست خانم سلیقه را تحت نظر داشتند.

در محل ملاقات با خانم سلیقه، مذاکرات مختصری انجام می‌شود و بدون پرده‌پوشی لب کلام را با وی در میان گذاشته و او را دعوت به کار خلاف می‌کنند! شرح این ماجرا همراه با عکس‌های مستند، دوشنبه همان هفته در مجله جوانان امروز چاپ [شد] و معلوم می‌شود پری بلنده ار طریق دادن آگهی در جراید کشور تعداد زیادی از دختران و زنان جویای کار را فریفته و از طریق پشت بام کاباره شکوفه نو (در خیابان سی متری) که مشرف به خیابان اول شهرنو بود و استفاده از راه‌پله‌های خانه‌های واقع در شهرنو وارد این مجله فساد کرده است.

پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!

زنان و دختران در منجلاب محلات فاسد، خیلی زود پیر و فرتوت می‌شدند

چاپ این گزارش چهارصفحه‌ای در یک مجله پرتیراژ هفتگی کشور همراه با عکس و اسناد و اعترافات مستند باعث جریحه‌دار شدن احساسات عمومی شد و عمق فساد و تباهی را در گنداب متعفن رزیم شاهنشاهی نشان داد. اما حتی باعث یک روز بازداشت عامل اصلی ان (پری بلنده) نگردید!

بعدها مظفر بالایی (معاون سردبیر مجله جوانان امروز) به من گفت وزارت اطلاعات از ادامه انتشار این گزارش جلوگیری کرده و از دفتر مخصوص فرح و دفتر مخصوص اشرف و از دفتر رییس شهربانی کل کشور و حتی ساواک به مجله تلفن کرده و ضمن گفتن بد و بیراه فراوان، نشریه و گردانندگان آن را مورد تهدید قرار داده‌اند. «محمد بهرامی» یکی دیگر از خبرنگاران آن زمان مجله جوانان امروز نیز به من گفت که پری بلنده توسط محافل دربار حمایت می‌شده و به خاطر وابستگی‌هایش نه تنها مورد مواخذه و مجازات قرار نگرفته بلکه مدعی مجله هم شده بود! (که لابد چرا آبرویش را در مجله ریخته‌اند!)

در اینجا برای پی‌بردن به درجه وقاحت این زن لازم است خاطره‌ای را از خانم شمس‌الملوک مصاحب بیاورم: خانم دکتر شمس‌الملوک مصاحب در اوایل سال 1358 به دلیل عضویت در مجلس سنا دستگیر و برای مدت کوتاهی بازداشت می‌شود. دکتر مصاحب می‌گوید: «وقتی مرا دستگیر کردند به سلولی انداختند که در آن همین پری بلنده، اشرف چهارچشم و چند تن دیگر از سردمداران قلعه شهرنو و عوامل باسابقه فساد و فحشا زندانی بودند.

هنگامی که وارد سلول شدم پس از دقایقی همان طور که رسم زندان است هم‌سلولی‌ها دور هم جمع شدند تا علت بازداشت و زندانی شدنم را بپرسند. پری بلنده جلو آمد و پرسید: شما را برای چه گرفته‌اند؟ گفتم: من سناتور مجلس سنا بوده‌ام! پری بلنده در حالی که قیافه حق به جانبی گرفته بود و دیگر زنان زندانی (همکاران سابقش) هم حرف‌هایش را تایید می‌کردند خطاب به من گفت: «شما لااقل یک کاری کرده‌اید، ما را برای چه گرفته‌اند و اینجا آورده‌اند؟»

علاوه بر «پری بلنده» و «اشرف چهارچشم»، زنان قواد معروف دیگری هم بودند که همراه با بیش از 1200 نفر زنان ناباب جمع‌آوری شده و از محله جمشید به مجتمع پرورشی و اصلاح اخلاقی منتقل شدند (پری بلنده و اشرف چهارچشم به واسطه نقش وسیعی که در به گمراه کشاندن دختران و زنان داشتند به اعدام محکوم و تعدادی دیگر نظیر شهلا آبادانی که با مقادیر زیادی مواد مخدر دستگیر شده بودند به خاطر فعالیت‌ در شبکه‌های قاچاق مواد مخدر به دار مجازات آویخته شدند.)

یکی از زنان سرشناس، «پری سیاه» بود که با پری بلنده رقابت داشت. پری سیاه شش خانه بزرگ را در رابطه مستقیم با فحشا اداره می‌کرد و مالک آن‌ها بود. دو خانه در کوچه کریم گاوکش، دو خانه در کوچه مشکین، یک خانه در خیابان حر و یک منزل هم در کوی گیشا ( که خیابان حر و گیشا تلفنی بودند.)

و باز زنی بود به نام «مژگان سوخته» که از قوادین باسابقه قدیمی بود و خاطرات زیادی از علیرضا پهلوی(3) (برادر شاه) داشت و تعریف می‌کرد که چگونه علیرضا پهلوی و عواملش در جلوی مدارس دخترانه تهران کشیک می‌کشیدند و هر دختری را که می‌خواستند روز روشن می‌ربودند و به کاخ می‌بردند. مژگان سوخته ده‌ها زن فریب‌خورده را تحت سلطه خود داشت و آن‌ها را استثمار می‌کرد.

پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!

یک سردسته معروف دیگر، شیرین سلطانی معروف به ناهید بود که پس از دستگیری معلوم شد ارمنی است و همیشه خود را مسلمان معرفی کرده است. «ناهید» قبل زا آمدن به تهران سال‌ها از سردسته‌های معروف محله بدنام خرمشهر و اهواز هم بوده است. «منیژه کچل»، یکی دیگر از سردسته‌های محله جمشید بود که خود را فامیل فرح دیبا معرفی می‌کرد و نفوذ زیاد در دستگاه‌های دولتی داشت.

یکی از دختران فریب‌خورده که تحت سلطه این زنان سردسته قرار داشت و در سال 1358 پس از تعطیل محله شهرنو دستگیر شد، دانشجوی رشته پزشکی از آب درآمد و از خانواده خیلی محترمی هم بود. این دختر دانشجو به خاطر اختلافات خانوادگی و بی‌تجربگی و نادانی از خانه پدری فرار کرده و پس از مدت کوتاهی به دام رابطین محله بدنام می‌افتد. ابدا از وی در خانه‌های تلفنی بهره‌برداری می‌کنند و پس از مدت کوتاهی تصمیم می‌گیرند تا او را وارد محله بدنام کنند. دختر بیچاره مخالفت می‌کند و تصمیم می‌گیرد به خانه خود برگردد ولی متاسفانه خانه‌اش از قبول وی امتناع می‌کنند... سردسته‌ها در بیشتر جلسات و میهمانی‌های خود این دختر دانشجو را برای تحریک سایر دختران مطرح می‌کردند که چه اشکالی دارد اگر او درس خود را رها کرده و در جمشید کار می‌کند او اگر دکتر هم می‌شد بیش از این درآمد نداشت(!) و با این حرف‌ها و مثال‌ها برای دیگر زنان و دختران پاک‌باخته دلگرمی به وجود می‌آوردند.

در تحقیقات دیگری که پس از دستگیری زنان منحرف به عمل آمد با زنی برخورد شد که پس از اختلاف ساده‌ای که با شوهرش پیدا کرده بود از روی خامی و ناپختگی و بی‌تجربگی خانه را ترک گفته و در خیابان به دام یکی از عوامل محله بدنام افتاده و سرانجام پایش به شهرنو کشیده شده بود... پس از آنکه شوهر، زن فراری را پیدا می‌کند و می‌خواهد او را با خود از شهرنو بیرون بیاورد، خانم رییس‌ها اراذل و اوباش محله بدنام را به سر آن شوهر بخت‌برگشته ریخته و جلوی چشم ماموران کلانتری او را مضروب و مصدوم می‌کنند.

پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!

زنان بدکار، پس از مدتی بیکار و درمانده می‌شدند
و برای تامین مخارج خود گدایی می‌کردند


خانم‌رییس‌ها برای این مواقع همیشه مشتی باج‌خور و چاقوکش در اطراف خود داشتند که این افراد امنیت منطقه و خانه‌های فساد را حفظ می‌کردند و حتی طرف مزاحم را در ملاء عام به قتل می‌رساندند و در هیمن محل دفن می‌کردند! که پس از تخریب محله جمشید جمجمه‌های انسان و اجساد زیادی از زیر خاک منطقه بیرون کشیده شد.

خانم رییس‌ها عاقبت خوشی نداشتند و پس از اینکه پا به سن پیری می‌گذاشتند دیگر از این کار طرد شده و به عنوان «ننه» در خانه‌های فساد «اسپند» دود می‌کردند و در پایان عمر کاسه گدایی به دست گرفته و زندگی را در پناه سکه‌هایی می‌گذراندند که مردان هوسران از روی ترحم در کف دست آن‌ها می‌انداختند.

پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!

پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!

ملکه اعتضادی؛ از گردانندگان محلات بدنام تهران و همکاران
شعبان جعفری در هیاهوی کودتای 28 مرداد 1332


شهرنو در زمان کودتای 28 مرداد 1332 هم نقش بسیار پررنگی در حواث سیاسی کشور داشت. شعبان بی‌مخ، گروهی از این زنان را اجیر کرد و آن‌ها هم در همراهی با کودتاچیان و با سردادن شعارهای «زنده باد شاه» و «مرگ بر توده‌ای» و «مرگ بر مصدق» از جنوب شهر به خانه مصدق در انتهای خیابان فلسطین و سپس تا خیابان پاستور قشون‌کشی کردند. در میان آن‌ها چند تن از سرکردگان محلات بدنام هم بودند که «ملکه اعتضادی» سرشناس‌ترین آن‌ها بود.

درباره ملکه گفته‌اند که زنی بسیار زیبا بود که حتی عشاقی در میان افسران بالارتبه ارتش شاهنشاهی مانند سروان خسروانی -که بعدها ژنرال شد- یا رئیس سازمان ورزش ایران و یا حتی برخی اعضای دربار داشت. پس از کودتا، هدایای سلطنتی از راه رسید و این زنان فاسد، صاحب چند صد متر زمین در همین محله شدند که خیلی زود بازار کسب و کارشان را رونق داد و محله بدنام، وسیع‌تر شد.

پی‌نوشت‌ها:
1. محله جمشید یا شهرنو؛ واقع در خیابان جمشید، محله بدنام تهران بود که با پیروزی انقلاب تخریب شد. هم‌اکنون در این محل پارک رازی احداث شده است.
2. قوادی یعنی واسطه‌گری برای رابطه غیرشرعی میان انسان‌ها از گناهان کبیره است. رجوع کنیده به گناهان کبیره نوشته شهید آیت‌الله دستغیب و نیز گناه‌شناسی تالیف مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی.
3. علیرضا پهلوی برادر کوچکتر محمدرضا پهلوی بود که در آبان 1333 به طرز مشکوکی در یک سانحه هوایی کشته شد.

* تصاویر قلعه شهرنو، اثر مرحوم کاوه گلستان است.

[ دوشنبه 93/6/3 ] [ 8:2 عصر ] [ مشهدی زاده ] [ نظرات () ]

دانلود کلیپ احساسی و زیبای غزه با اذان مهدی یراحی که در برنامه ماه عسل پخش شد ...

دانلود کلیپ غزه و اذان مهدی یراحی

 


[ شنبه 93/5/4 ] [ 5:32 صبح ] [ مشهدی زاده ] [ نظرات () ]

تصاویر زیر مربوط به هدف قرار گرفتن هواپیمای مسافربری ایران توسط جنایتکاران آمریکایی است . ما این جنایت را فراموش نخواهیم کرد تا زمانی که انتقامش گرفته نشود 

 

 

 

 

 

قلبهای زخمی  ما اجازه نمی دهد مذاکره با دشمنان را قبل از مشخص شدن تکلیف این خون ها بپذیریم 


[ پنج شنبه 93/4/12 ] [ 8:37 عصر ] [ مشهدی زاده ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 250032